خلق اثر فاخر در هريك از رشته ها مي تواند مقدمه
ي خلق آثار در رشته هاي ديگر شود. مستند زيباي
«لبه روشنايي»كه روايت تازه اي از
شهيد احمدي روشن داشت باز مرا به سرودن براي آن بزرگ
واداشت.احساس مي كنم در مقابل
آن شهيد هيچ ندارم جز توان سرودن.
غزلي
براي شهيد بزرگوار، مصطفي احمدي روشن
بي تو بالابلند! دلتنگيم! از هواي بهشتيات چه
خبر؟
خبر از دوردورها داري، دل ما نيز با تو رفته سفر
با ميني بوس خستهي پدرت ، سفر تو شروع شد آري
سفر تو شروع شد با رنج، با همان لقمهي حلال پدر
در عرقريز روزهاي جهاد، خم به ابروي خود
نياوردي
كمر دشمنان تو خم شد، بس كه خوردند از تو خون
جگر
زيستي با حكايتي زيبا، درهواي شهادتي زيبا
ماندن تو چقدر زيبا بود، رفتن تو چقدر زيباتر
واي بر ما كه كم گذاشته ايم، سر به بالين غم
گذاشته ايم
دل نداديم ساعتي به حضور، تن نداديم لحظهاي به
خطر
خوش به حال تو كه رشيد شدي، امتحان داده روسپيد
شدي
خوش به حال تو كه شهيد شدي ، خوش به حال تو لحظه
ي آخر!
اي دل بيقرار ناآرام، ديگر آرام شو! خدا قوت!
بي گمان
ديده اي امامت را، چه خداقوتي از اين بهتر؟!
تاب، خالي ...عليرضا بي تاب ...خانه خاموش مانده
بعد از تو
خانه
خاموش مانده اما نه...باز شايد تويي...صداي در...