(آرشیو نویسنده میلاد عرفان پور)
دفتر شعر
در وسعت شب، سپیده ای آه کشید
خورشیدِ به خون تپیده ای آه کشید
آن لحظه که زینب به اسارت می رفت
بر نیزه سر بریده ای آه کشید
31 فروردین 1391
3878
0
انشام دوباره بیست، بابای گُلم!
موضوع: کسی که نیست -بابای گُلم-
دیشب زن همسایه به من گفت: «یتیم»
معنای یتیم چیست؟ بابای گُلم!
31 فروردین 1391
4131
0
اینجا فوران زندگی...آنجا مرگ
مانده است در انتظار انسان ها مرگ
«یک روز به دیدار شما می آیم»
این نامه برای زنده ها
امضا: مرگ
31 فروردین 1391
3398
0
با هر هوسی به تاب و تب افتادیم
از صبح رمیدیم و به شب افتادیم
دیروزِ من و تو بهتر از امروز است
ما از خودمان نیز عقب افتادیم
31 فروردین 1391
1539
0
خون...سرفه ی خشک...درد...بیمارستان
آیینه ای از نبرد...بیمارستان
ناگاه صدای شیون شیرزنی
یک خط کشیده...مرد...بیمارستان
31 فروردین 1391
1901
0
با بال و پرت نگو که ماندن ننگ است
فریاد نزن که آسمان خوشرنگ است
برگرد پرنده! دل به پرواز نبند
اینجا دل یک قفس برایت تنگ است
31 فروردین 1391
2191
1
بی تاب، نشسته تا تماشای شما
یک شاخه ی گل گذاشته جای شما
این مساله را چگونه حل باید کرد؟
مردی به توان عشق منهای شما...
31 فروردین 1391
3324
0
بی عشق، به دور خودمان می گردیم
بی خود شب و روز در جهان می گردیم
دنیا قبرستان بزرگی است که ما
دنبال مزار خود در آن می گردیم
31 فروردین 1391
1861
0
ای جاذبه ای که می کشانی ما را
بر صفحه ی خاک و می دوانی ما را
یک روز درست مثل افتادن سیب
بر خاک سیاه می نشانی ما را
31 فروردین 1391
1167
0
در ذهن نیافرینمت، می میرم
از وهم اگر نچینمت، می میرم
ای عادت چشم های بی حوصله ام!
یک روز اگر نبینمت، می میرم
31 فروردین 1391
2577
0
سرد است و سپید، بندبند بدنم
آن گونه که آه، یخ زده در دهنم
عریانی یک درخت پیرم افسوس
جز برف، کسی نمی دهد پیرهنم
31 فروردین 1391
1104
0
آنم که طلسم بخت را می شکند
می غرّد و کوه سخت را می شکند
حاشا که به زخم های خود سجده کنم
سجده کمر درخت را می شکند
31 فروردین 1391
2074
0
افلاک شنیده اند آهنگ تو را
بر خود زده اند لحظه ها رنگ تو را
ای عشق! چه کرده ای که هر آیینه
هر روز به سینه می زند سنگ تو را
31 فروردین 1391
986
0
اینجا دل سفره ها پُر از نان و زر است
آنجا جگر گرسنه ها شعله ور است
ای وای بر این شهر که در غربت آن
همسایه ز همسایه ی خود بی خبر است
31 فروردین 1391
2693
0
تا کی به هوای فتح دنیا باشم؟
کافی است خدا! چقدر اینجا باشم؟
تنهایی اگر که با تو بودن باشد
می خواهم از این به بعد تنها باشم
31 فروردین 1391
2399
0
با گردش بی امان، زمان در پی کیست؟
این گونه جهان با هیجان در پی کیست؟
دنبال که این چنین زمین می گردد؟
با این همه چشم، آسمان در پی کیست؟
31 فروردین 1391
2392
0
ناخوانده اگر چهره گشاید چه کنیم؟
با روی سیاه خویش، باید چه کنیم؟
عمری که گذشت، با تو بودیم ای خواب!
آن شب که برادرت بیاید چه کنیم؟
31 فروردین 1391
1917
0
گفتی به چه دلخوشی؟سوالت خوب است
گفتی که غریب...احتمالت خوب است
از شهر، دلم گرفته...برخواهم گشت
ای تنهایی!
سلام!
حالت خوب است؟
31 فروردین 1391
1973
0
مهمان منی که مثل من تنهایی
هم صحبت تنهایی آدم هایی
بشکن دل خسته را ولی آهسته
ای غم! به کسی نگفته ام اینجایی
31 فروردین 1391
2210
0
رفتی و به جایی نرسیدیم ای عمر!
یک لحظه ی خوش نیافریدیم ای عمر!
ما بر لب جوی هم نشستیم ولی
هرگز گذر تو را ندیدیم ای عمر!
31 فروردین 1391
2631
0