(آرشیو نویسنده میلاد عرفان پور)
دفتر شعر
از مِهر نبرده ای نصیبی، ای شب!
داری به گلو بغض عجیبی، ای شب!
وقتی که تو می رسی، همه می خوابند
بدجور میان ما غریبی، ای شب!
31 فروردین 1391
1334
0
آری به خطا همیشه کوچک دیده
از آن بالا همیشه کوچک دیده
پیداست چرا برج نشین مغرور است
آدمها را همیشه کوچک دیده
31 فروردین 1391
1408
0
این رود که از جوش و خروشش سخن است
یک عمر نفهمید که دریا کفن است
ماییم که مشتاق صعودیم ای کوه!
تنها هنر رود، فرود آمدن است
31 فروردین 1391
1175
0
احوال مرا ز رنگ رخسار بپرس
از چشم که خو کرده به تکرار بپرس
یک عمر تماشای جدایی سخت است
از پنجره های رو به دیوار بپرس
31 فروردین 1391
2100
0
ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من!
ای حسرت روزهای شیرین در من!
بی مهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من
31 فروردین 1391
3532
0
گفتیم چه سنگین و شگرف آمده است
انگار که آسمان به حرف آمده است
او در دل برف گم شد و ...ما تنها
از پنجره دیدیم که برف آمده است
31 فروردین 1391
1015
0
در شهر نمانده آشنایی امشب
دل، پر زده بی خبر به جایی امشب
هر جا بروی، پشت سرت می آیم
ای جاده! مسافر کجایی امشب؟
31 فروردین 1391
1445
0
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
ما رود مدامیم، بگویید به تیغ
ما شیشه ی عطریم، بگویید به سنگ
31 فروردین 1391
8197
5
شلاق زدند...خنده ام زیبا شد
راز گل سرخ در تنم افشا شد
تا از تو نگویم، دهنم را بستند
ناگاه دهان زخم هایم وا شد
31 فروردین 1391
966
0
حق دارد اگر ز خلق، دامن چيده است
از داغ عزيزي است اگر خشکيده است
بيهوده ترک نخورده لب هاي کوير
لب هاي حسين بن علي را ديده است
31 فروردین 1391
1680
0
خورشید شب فرشتگانی، ای ماه!
با دشمن و دوست مهربانی، ای ماه!
این زیبایی دلیل دارد، شاید
تو مُهر نماز آسمانی، ای ماه!
30 فروردین 1391
1157
0
چشمت سبب گناه اول بوده
ابروی تو قبله گاه اول بوده
در سلسله ی مبارک گیسویت
عشق است که پادشاه اول بوده
30 فروردین 1391
861
0
از هی هی و های های من می خندند
در شادی و در عزای من می خندند
یک بار نشد به خنده لب باز کنم
آن گونه که زخم های من می خندند
30 فروردین 1391
926
0
ای بسته زبان! مرد خطر یعنی تو
در این شب بیکران، سحر یعنی تو
آن مدعیان، یکی یکی برگشتند
ای جاده ی پیر! همسفر یعنی تو
30 فروردین 1391
1081
0
خود را که به خلوتی رساند خورشید
از داغ، دلش را بتکاند خورشید
گفتیم غروب کرده، اما انگار
رفته است نماز شب بخواند خورشید
30 فروردین 1391
1653
0
آشفته ام آنچنان که گیسو در باد
در حیرتم از خودم که عمری بر باد...
دور از تو شبیه برگِ پاییزم که
هر قدر مقاومت کنم، آخر باد...
30 فروردین 1391
3005
0
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
در عرش، صدای« اِرجعی» پیچیده است
یا ایّتها النَّفس! بیا برگردیم
30 فروردین 1391
2607
0
این گفت که آمده به دنیا مولا
آن گفت که می رود علی از دنیا
پهلوی شکسته ای که دارد کعبه
پهلوی شکسته ای که دارد زهرا
30 فروردین 1391
1308
0
ای نفس! تو را نماز خجلت باری است
هر رکعت تو منت بی مقداری است
مغرور مشو به داغ پیشانی خویش
در فاصله ی دو سجده استغفاری است
30 فروردین 1391
3348
0
در سجده هنوز با تو سرسنگین ایم
دلبسته ی این زندگی رنگین ایم
دیوار وضوخانه پُر از آیینه است
این است که در نماز هم خودبین ایم
30 فروردین 1391
2422
0