دي ما و مي و عيش خوش و روي نگار
امـروز غم جـــدايي و فرقــت يار
اي گردش ايام! ترا هر دو يكياست
جان بر سر امروز نهم، دي باز آر!
انوري
هر روز كه ميگذرد، آدمي را جز حسرت ديروز چيزي به دامن نميماند. حتي واقعبين ترين انسانها را نيز از دريغ خوردن بر روزهاي خوش رفته گريزي نيست. اغلب، فرصت با هم بودن را جاودانه ميپندارند. غافل از آنكه روزگار در كمين است و تير لحظهها در كمان. حكيمان، چاره اين دريغورزيها را در غنيمت شمردن «امروز» دانستهاند؛ امروزي كه همواره در غبطه ديروز، به باد بر ميرود. به گفته شاعري حكيم: هرگز غم دو روز نبايد خوردن/ روزي كه نيامدهست و روزي كه گذشت.
..
قرن ششم هجري يكي از دورانهاي طلايي ادبيات فارسي است. دوراني كه شاهد ظهور شاعران بزرگي همچون خيام، عطار، سنايي، نظامي گنجوي و خاقاني بود و در كنار اينان، بزرگاني همچون انوري، مسعود سعد سلمان، امير معزي، ظهير فاريابي، جمالالدين اصفهاني، عبوالواسع جبلي، سيد حسن غزنوي، اثير اخسيكتي و مجير بيلقاني نيز ظهور كردند. اين عصر را عصر قصيده ناميدهاند. به جهت آنكه قصيده، قالب مسلط در ميان شاعران بود. واسطه نام و نان. اما در اين دوران، سه منظومهسراي بزرگ هم بودند كه به قالب مثنوي جان دادند: سنايي و عطار و نظامي. در همين قرن، چند رباعيسراي بزرگ هم باليدند: سنايي، خيام، عطار. بنابراين، محصور كردن شعر اين دوره به قصيده، جفا به تاريخ ادبيات فارسي است. اغلب قصيدهسرايان بزرگ قرن ششم در رباعي نيز شاعران قويدستي بودند و حتي رباعيات متوسط آنها، از بهترين رباعيات شاعران قرن هشتم و نهم بالاتر ميايستد.
..
محمد انوري ابيوردي، زاده در روستايي كوچك در دشت خاوران (در تركمنستان كنوني)، در تاريخ ادب فارسي به عنوان شاعري حكيم شناخته شده است و بعضي او را يكي از سه پيامبر شعر قديم دانستهاند: در شعر سه كس پيمبرانند/ فردوسي و انوري و سعدي. امروزه جايگاه او بسي فروتر از آن است كه پيشينيان به اعتبار قصايد مطنطن و فاخرش ميپنداشتند. او به دليل تسلط بر علوم زمانه، و گدا مسلكي اغلب شاعران درباري _ كه خود او نيز جزو آنان بود _ شاعري را دون شأن خود ميدانست. اما به دليل آنكه ماترك فكري او همين ديوان شعر اوست و نه چيز ديگر، بايد بر اقبال خود درود فرستد كه همين شعرها، مايه اعتبار و ناماوري او شدهاند.
..
انوري حدود 450 رباعي دارد كه اغلب رباعياتي جاندار و محكم است و از اقتدار و تسلط او بر زبان خبر ميدهد. موضوع اين رباعيات، در حكمت و پند و عشق و رندي و خوشباشي و ثنا و ستايش بزرگان است و بعضي از آنها ميان او و شاعران ديگر، مانند سنايي و خيام و سيد حسن غزنوي و ظهير فاريابي و كمال اسماعيل اصفهاني مشترك است. ترانههاي تلخانديشانه انوري، جايگاه ارزشمندي در جريان رباعيات خيامانه پارسي دارد:
با گل گفتم: شكوفه در خاك بخفت
گل ديده پُر آب كرد از باران، گفت:
آري نتوان گرفت با گيتي جفت
بنماي گلي كه ريختن را نشكفت!
.
ماييم درين گنبد ديرينه اساس
جوينده رخنهاي، چو مور اندر طاس
آگاه نه از منزل اميد و هراس
سرگشته و چشم بسته چون گاو خراس
.
دل فرق نميكند همي دانه ز دام
راهيش به جامع است و راهيش به جام
با اين همه ما و مي و معشوق بهكام
در مصطبه پخته به كه در صومعه خام
..
رباعي دريغآلود صدر اين مطلب نيز از همان سنخ رباعيات خيامانه انوري است كه مايه گرفته از نارضايتي شاعر از رفتار روزگار با اوست. جدا شدن از موقعيت دلخواه و افتادن در دام وضعيت ناگوار. موقعيتهايي كه ميارزد آدم جانش را هم بدهد كه بار ديگر، دمي ازان را تجربه كند. و البته، اين آرزويي دستنيافتني است. بيان درد، از شدت آن ميكاهد و فرو رفتن در كام آرزو، گاه تلخيهاي روزگار را كاهش ميدهد. اين مضمون را شاعران ديگر هم بيان كردهاند:
ديروز چنان وصال جان افروزي
امروز چنين فراق عالمسوزي
افسوس كه بر دفتر عمرم، ايام
آن را روزي نويسد، اين را روزي!
(سلطان طغرل)
ديروز ز وصل شاد بودم ز كسي
امروز ز هجر دارم آزار بسي
افسوس كه مستوفي ديوان فلك
آن را نفسي شمارد، اين را نفسي!
(ناشناس)
..
رباعي انوري را نجم رازي در مرصاد العباد نقل كرده (ص 89) و در آنجا، مصراع دوم چنين است: امروز غم و غريبي و فرقت و فرقت يار.