کاووس حسن لی/شهین حقیقی
بخش نخست
1. درآمد
بررسی آثار نمايشی بهرام بيضايی نشان می دهد که در شماری از نمايشنامه های او، زن دارای نقش محوری است. نمايشنامه ی شب هزار و يکم با محوريت نقش زن، در سه اپيزود به رشته ی نگارش درآمده است که هر سه اپيزود را می توان خوانش هايي متفاوت از يک اسطوره به شمار آورد.
زيربنای پردازش شخصيت زنانی که دارای نقش محوری هستند در اين سه اپيزود «آناهيتا»، ايزدبانوی رويش و باروری است که مي تواند همان شهرزاد، قهرمان هزار و يک شب باشد. از ديد نويسنده، تمام داستان هزار ويک شب درباره ی باروری، برکت وآبادی است و شهرزاد، شهرناز(دختر جمشيد و همسر ضحاک) و روشنک در اين اپيزود ها، به نوعي تمثيل آناهيتا هستند.(ر.ک: مستوفی،2:1382)
داستان ديگری که در اين اپيزودها به گونه ای اساسي در کانون توجه بوده و در شخصيت پردازی و درون مايه ی آن ها تاثيری چشمگير داشته، اسطوره ی «ضحاک» است که به تصور بيضايي، داستان هزار افسان_ اصل ايرانی و مفقود شدهي کتاب الف ليلٍ و ليله يا هزار و يک شب_ از داستان های ضحاک برگرفته شده است.(نشريه ی انتخاب،1:1382) . بر همين اساس، شخصيت شهرزاد و شهرناز به شدت با هم گره مي خورد و بر مبنای انگاره ی الهه ی مادر، آناهيتا، شکل مي گيرد؛ از اين رو در اپيزودهای يادشده، شخصيت کاراکترها را آميزه ای ازسه شخصيت آناهيتا، شهرزاد و منِ حقيقي آنان مي سازد. بايد يادآور شد، گره خوردگي و در هم تنيدگي اين سه لايه ی شخصيتی به اندازه ای زياد است که جداکردن آن ها از هم محال مي نمايد. دليل اين امر از ديدگاه بيضايي در اشتراک همه ی اين زنان در تمثل به الهه ی مادر ريشه می گيرد.
برای درک بهتر نمايشنامه ی «شب هزار و يکم»، معرفی مختصری از الهه ی مادر،آناهيتا، بايسته است.
شادروان «بهار» در «پژوهشی در اساطير ايران»(1378)، آناهيتا را اين گونه معرفي مي کند: «در ادواری که پدرسالاری در آسيای غربي برقرار مي شود، ديگر اين الهه ی بزرگ در راس خدايان قرار ندارد و در مقامي فروتر، در درجه ی دوم ديده مي شود. اما خويشکاری او همچنان برجا مي ماند...جنگاوری، ازدواج و باروری خويشکاری بزرگ ايشان است. آناهيتا بارور کننده ي زهدان هاست. او دشمن پيروزمند ديوان، جادوان و پری هاست. او شهرياری مي بخشد، او ياور انسان هاست. او بخشنده ی فره است... در کتيبه های دوره ی دوم هخامنشی، نام او به همراه اهوره مزدا و ميتره مي آيد که تثليثي نيرومند مي سازند و حافظ سلطنت و آثار سلطنتی اند».(بهار،395:1378)
در«شناخت اساطير ايران»(هينلز:1382) ، اين ايزدبانو، ايزد آب های روان بي آلايش و سرچشمه ی همه ی آب های روی زمين معرفي شده است«که نطفه ی همه ی نران را پاک مي گرداند، رحم همه ی مادران را تطهير مي کند... سر چشمه ی دريای گيهانی است. نيرومند و درخشان، بلندبالا و زيبا، پاک و آزاده است.»(همان،38_39) و«آموزگار» در «تاريخ اساطيری ايران»، در باره ی اين الهه مي گويد: «...دختران برای يافتن شوهر مناسب به درگاه او استغاثه مي کنند.»(همان،24)
در هر سه اپيزود اين نمايشنامه، خويشکاری ها و صفات آناهيتا به روشني يا به اشاره ديده مي شود و همان گونه که گفته شد، زيربنای پردازش شخصيت ها قرار مي گيرد. افزون برصفات و خويشکاری هايي که زنان اين نمايشنامه از آناهيتا به وام گرفته اند، رويه ی ديگر شخصيت آنان منِ واقعی و طبيعي ايشان است که در شرايطی انسانی و مادی، آن ها را به کنش و واکنش هايي ملموس و زمينی برمي انگيزد و حتی رسالتی اجتماعي به اين زنان مي بخشد. در اين مقاله، نخست هر اپيزود به گونه ای خلاصه معرفی می شود و سپس نقش زن بررسی می گردد و از آن جا که شناخت زن بدون درنظرگرفتن نظام مردسالاری که زن در آن نظام نفس می کشد و در هريک از آثار بيضايي به شکلی تازه جلوه گر شده است، سخت ناقص است، در معرفی شخصيت زنان اين آثار به نظام مردسالار مقابل آن نيز پرداخته می شود. بنابراين، مقاله ی حاضر، بدون ارجاعات بيرونی و تنها به شيوه ی درون متنی، خودِ متن را در کانون توجه قرارداده است.
2. اپيزود اول
بيضايي در اين اپيزود اسطوره ی ضحاک ماردوش را از نظرگاهی نو بازسازی کرده است؛ وی اسطوره ی يادشده را با داستان هزار و يک شب در آميخته و در قالب داستاني نو عرضه داشته است.
1_2. خلاصه ی اپيزود
شهرناز به دستياری خواهرش ارنواز_هردو دختران جمشيد و همسران ضحاک_ در هزار و يکمين شب پادشاهي مخوف ضحاک، انتظار زوال و سر نگونی او را مي کشند. آنان هزار و يک شب پيش، به اراده ی خود به کاخ ضحاک آمده اند تا هرشب به داستانی خوش او را مشغول دارند و ماران درونش را در خواب کنند و با بهره جستن از اين غفلت او، به ياری خواليگر جمشيد، يکی از دو جوانی را که به رسم، بايد قربانی مارهای او مي شده است، برهانند. هزار و يکمين داستان، داستان گردآمدن لشکری از همان هزار و يک بُرناست که به رهبری فريدون، به برانداختن ضحاک آمده اند.
2_2. معرفی شخصيت زن و نظام مردسالار در اپيزود اول
از آن جا که اين اپيزود در قالبي کاملا اسطوره ای پرداخته شده است، توصيف مردسالاری نيز در آن رنگ اسطوره دارد.
1_2_2. شخصيت نظام مردسالار در ساختار اسطوره ای اثر
مردسالاری در اين اپيزود، در قالب شخصيت ضحاک تجسم يافته است. هينلز در «شناخت اساطيرايران»، ضحاک را فرزند اهريمن و انباشته به ميل تخريب دانسته و پس از اشاره به ماجرای او با جمشيد و دختران وی ، از نشستن اين موجود اهريمني برتخت پادشاهي ايران ، زوال دولت او به دست فريدون، بازگشت وی و آزردن آب و آتش و گياه و بلعيدن يک سوم آفريدگان سخن مي گويد. ضحاک به روايت او، دو مرتبه به آناهيتا پيشکش مي کند تا بتواند به ياری او زمين را از جمعيت خالي کند اما آناهيتا از پذيرش اين خواسته های ويران گرانه سر بازمي زند.(هينلز،82:1382_83)
ضحاک در شاهنامه از نيروی جادو برخوردار است:
هنر خوار شد جادويي ارجمند نهان راستي، آشکارا گزند
(فردوسي،ج1، 51:1379)
بپروردشان از ره جادويي بياموختشان کژی و بدخويي
(همان، ج1: 51)
ضحاک در اپيزود ياد شده، دقيقا همان ضحاک اسطوره هاست که با همان اوصاف منفي و رويه ی کريه شرانگيزی ظاهر می شود. تنها تفاوت در مدت زمان دولت مستعجل اين ضحاک است. زيرا در اساطير، مدت پادشاهی او را هزار سال نوشته اند. در اين زمينه، استدلال ارنواز گره از اين تناقض مي گشايد. او مدعی است هر روز پادشاهی ضحاک بر مردمان چون سالی گذشته و پندار هزارساله بودن شاهنشاهی او را پديد آورده است.(بيضايی:19:1385) ضحاک با خوراندن مغز جوانان ايران شهر به ماران خويش، ويژگی اسطوره ای مردم اوباری خود را نمايان مي سازد. در اثريادشده، باور کلی بر اين است که ضحاک در تسخير اهريمن است و اهريمن نگاه دار اوست.(همان،36،29،22،11) او پدرکشی است(همان،23،30) که درخت بريده و آب ها و چشمه ها را آزرده است(همان،11)؛ برای رسيدن به تخت پادشاهی ايران جم را با اره به دو نيم کرده و دختران او را به زنی گرفته است. زيرا، تنها در پيوند با ايشان است که مي تواند به تاج و تخت جم دست يابد.(همان،12) او ايران شهر را سخت ويران ساخته و برآن ستم رانده است(همان،29،23)؛ پشتگرم به نيروی جادوی خويش است(همان،27،20،16) و در سرتاسر گيتی طبل هراس او را مي کوبند.(همان،16) وجود اهريمنی ضحاک سرانجام مغلوب پهلوانی گاوسوار مي شود که آمده است «به آبادی چشمه ها و درخت». (همان،11،37)
2_2_2. شخصيت زن در ساختار اسطوره ای اثر
در اين اثر، ضحاک نماد کامل شر است که با تمام نيروی ويران گری خود، جز فتنه و تباهی درآستين ندارد. در تقابل با اين موجود ويران گر، شهرناز نماد کامل خير است که با تمام نيروی آفرينش گری و برکت بخشی خويش، هدايت واقعی امور را در دست مي گيرد و تا سرنگونی کامل شر از پا نمی نشيند. در نظامي که ضحاک_ شر مطلق_ پديد آورده و سخت در کنترل نيروی اهريمنی اوست، شهرناز وی را محکوم می کند که چشمه ها را شورانده، شکسته، خون کرده و آشفته است. ضحاک درختی را بريده که «هر برگ آن جداگانه جانی داشت و هر شاخه، ميوه ی جداگانه داد يا گلی».(همان،11) در اين جا، شهرناز می تواند همان آناهيتا باشد که دغدغه ی نگه داری از آب ها و گياهان را دارد. تاکيد بر دختر خدا بودن شهرناز(همان،16،23) و عبارت «ای دختر خدا که پيرهن از آب و آتش داری»(همان،26) در وصف او انگاره ی يکی بودن وی و آناهيتا را تقويت مي کند. در قالب الهه ی بارآوری، برکت بخشی و آبادی، اوج آفرينش گری و زايايي شهرناز زمانی است که مغز خود را به جای مغز دومين جواني می دهد که به رسم، می بايست قربانی مارهای ضحاک مي شده است. شهرناز هزار و يک شب، به نيروی انديشه و با به کارانداختن مغز آفرينش گر خويش، داستان ها يي پرداخته و به ياری آن داستان ها ضحاک و مارانش را در خواب کرده است. بدين وسيله اندکی از بار ستم او بر جهان کاسته و با رهاندن دومين جوان، هزار و يک مردِ مردانه برای برانداختن سلطه ی پليد ضحاک زاده است. طغيان شهرناز عليه ستم ضحاک از خصلت جنگاوری وجودش سرچشمه مي گيرد. زيرا آناهيتا نماد جنگاوری نيز هست.
از آن جا که پاسداری از تاج و تخت شاهی از خويشکاری های آناهيتاست و همچنين اين الهه به عنوان دارنده ی فره ی ايزدی معرفي شده است، شهرناز همواره دغدغه ی سپردن تخت سلطنت به فردی شايسته را دارد.(همان،20) و با اين که ضحاک توانسته است از راه ازدواج با او و خواهرش، بر تخت سلطنت بنشيند، هيچ گاه وظيفه ی راستين خود را در سپردن فره ی ايزدی به پادشاهی مردم دوست، فراموش نکرده است.
آن گونه که گفته شد، آناهيتا دشمن جادو و جادوگری نيز به شمار مي رود، از اين رو شهرناز همواره مي کوشد با داستان های هر شبه ی خويش جادوی وجود ضحاک را در خواب کند.(همان،20)همچنين ضحاک مي نالد که چرا جادوی او در وی نمي گيرد.(همان،36)
آن گاه که ضحاک دو فرزند نرينه ی خود را از شهرناز مي خواهد، شهرناز ادعا مي کند مغز آن دو نرينه را به خورد مارهای وی داده است.(همان،35) او آن دو نرينه را فرزند مارهای ضحاک_ رويه ی منفی وجود وی_ مي داند. تاکيد در کاربرد نرينه به جای پسر نيز اين باور را تقويت مي کند. اين امر با خويشکاری ديگر آناهيتا در تطهير نطفه ی مردان و به طور مطلق جنس نر سازگار است؛ شهرناز در اين موقعيت جهان را از وجود فرزندی پديد آمده از نطفه ی پليد ضحاک پاک مي کند و آن را از سلطه ی ديو مردم اوبار و ويران گری چون او می رهاند، با اين استدلال که: «يک ضحاک اين جهان را بس بود».(همان،35)
او در پيوند با آب ها و چشمه ها، در خواب خدايي خويش چشمه هايی را ديده که خواب پهلوانی ديده اند گاوسوار، با اوصاف شگرف پهلواني که به ضرب گرز پتياره ی وجود اهريمنی ضحاک را به بند مي کشد. او می آيد به آبادی چشمه ها و درخت و بدين سان خواب چشمه ها گزارده مي شود.
3_2_2. شخصيت زن در ساختار انسانی و امروزين اثر
در اين اثر ضحاک و شهرناز افزون بر شخصيت اسطوره ای خود، دارای يک لايه ی شخصيتي انساني و طبيعي نيز هستند. در اين قالب، شخصيت ايشان مجموعه ای از ويژگی های گوناگون يک انسان ملموس و عينی است و کاراکترها در کنش و واکنش های زميني خويش مشمول قوانين طبيعت و اجتماع مي شوند. از آن جا که اين اپيزود عرصه ی کشمکش و تقابل ميان قهرمان زن و قهرمان مرد است_در اين جا شايد بهتر باشد ضحاک را ضد قهرمان به شمار آوريم_ با کنار زدن لايه ی اسطوره ای شخصيت اين دو کاراکتر و پرداختن به منِ طبيعي آن ها، جلوه هايي از بازنمود شخصيت زن در برخورد با مرد يا اجتماع و همچنين شيوه های پردازش دنيای درون زنان که در اين اثر بازتاب يافته، درکانون توجه قرار گرفته است. به اين مقوله در مبحث زن و نظام مردسالار پرداخته خواهدشد... ادامه دارد