تا نسیم ذوق من میل وزیدن می کند
باغ شعرم خوش ،ویار آفریدن می کند
بذر ها ئی از جهان معرفت می آورد
در دل ابیات کار پروریدن می کند
هم چو نیلوفر که از ساقه به بالا می خزد
در محیط عشق آغاز خزیدن می کند
شاخه های پر شکوفه جلوه گر تا می شوند
چشم شعرم را تماشا ،محو دیدن می کند
حال مستی می دهد بر شعر خوان هوشمند
هوش دانا از سرش ،شوق پریدن می کند
شهد گل های من از شهدعسل خوشبو تر است
شاه زنبور عسل،کیف از مکیدن می کند
می شود غرق سروری عاشق شعر و دلش
نغمه هائی ساز،با ضرب طپیدن میکند
تابه چیند عارف از گلهای این گلزار عشق
راه را طی بی هوا با سر دویدن می کند