در این دفتر همه از هم می آموزند و کسی استاد کسی نیست
حکم ما مانده به امضای جنابست هنوز
شاعر: علی حداد قناعتی
15 مهر 1398 |
132 |
0
ساقیا گر به کَفت جام شراب است هنوز
دل من طالب پیمانه ناب است هنوز
قطره ای از قدحت دوش به من نوشاندی
این دل خسته من در تب و تاب است هنوز
پرتوی از رخ تو دوش تجلی بنمود
دل دیوانه من خانه خرابست هنوز
گل رخسار تو در باغ خیالم بشکفت
جام چشمم به تمنای گلابست هنوز
عاشقم کردی و بی تاب وصالت گشتم
رفتی و ماه رخت پشت سحابست هنوز
غم دوری و فراقت چه غمی جانسوز است
ناله هایم چو شررهای مذابست هنوز
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
خرمنم سوخته زان برق شهابست هنوز
هر سحر عهد وفاداری و بیعت خواندم
و امیدم به یکی طرفه جوابست هنوز
پادشاها ز خدا خدمت تو خواسته ام
حکم ما مانده به امضای جنابست هنوز
گوشه چشمی به عنایت کنم ای دلبر من
تا که این رونق ایام شبابست هنوز
تا نفس هست محالست رهایت بکنم
عاشق در به درت پا به رکابست هنوز