قسمت اول این فایل از منظومه خسرو شیرین نظامی است و در ادامه پاسخی است که من بر آن نوشته ام:
منظومه خسرو وشیرین نظامی- به خواب دیدن خسرو نیای خویش را
«چو آمد زلف شب در عطر سایی
به تاریکی فرو شد روشنایی
برون آمد ز پرده سحرسازی
شش اندازی به جای شیش بازی
به طاعت خانه شد خسرو کمر بست
نیایش کرد یزدان را و بنشست
به برخورداری آمد خواب نوشین
که بر ناخورده بود از خواب دوشین
نیایِ خویشتن را دید در خواب
که گفت: ای تازه خورشید جهان تاب
اگر شد چار مولای عزیزت
بشارت می دهم بر چار چیزت:
یکی چون تلخی آن غوره خوردی
وزان تلخی تروشرویی نکردی
دلارامی ترا در بر نشیند
کزو شیرین تری دوران نبیند
دوم چون مرکب ات را پی بریدند
وزان بر خاطرت گردی ندیدند
به شبرنگی رسی شبدیز نامش
که صرصر در نیابد گرد گام اش
سیم چون شه به دهقان داد تخت ات
وزان تندی نشد شوریده بخت ات
به دست آری چنان شاهانه تختی
که باشد راست چون زرین درختی
چهارم چون صبوری کردی آغاز
در آن پرده که مطرب گشت بی ساز
نواسازی دهندت باربَد نام
که هر یادش گوارد زهر را جام
به جای سنگ خواهی یافتن زر
به جای چار مهره چار گوهر»
پاسخ من به نیای خسرو
بزن باربَد زخمه بر تار چنگ
که مُردَست گویا دل، از بس که تنگ
مرا شعر شاید تسلی دهد
چه آهنگ، این سازِ خالی دهد
به رویا شگفت است دیدن تو را
غم! ای غم! چه رنجی کشیدن تو را
چو گفتی مرا دوش رمزی ز چار
نمودی مرا بر صبوری دچار
مرا چار وعده چه ناچار کرد
از این بی خودی مست و هوشیار کرد
نه شیرین و شبدیز و دهقان و یار
بریدست خسرو دل از این چهار
به جز باربد، کو به غم آشناست
مرا آشنایی دگر، نیست راست
چه شیرین که تلخ ست کامم هنوز
چه شبدیز کو صرصر است این دو روز
جهان یک شب و روز و غم روز و شب
که روزش ندارد جدایی ز شب
من ار خسرو ام تخت بادا به باد
که دهقان هم از تخت نابوده شاد
مرا باربَد بس که این بارِ بد
دل خسته را تیره و تار کرد
بزن باربد تا نیوشم دگر
صدایی از این گنبد بی هنر