شرح صدرم ده خدایا، مرحم است...
قطره ای بنشسته در ساحل منم/معرفت دریاست در پیش و برم
ساحلم خشک و نه آباد و نه پاک/روبرو بحر است، بهرش سینه چاک
ناظران و سائلان و عاشقان/عارفان و پارسایان، زاهدان
جمله ی مردم همه مشغول آن/هرکدام از نحو خود، نفعی ز آن
ناظران از منظر ساحل ز دور/جزر و مد و موج را بینند و غور
سائلان گمراه تر از ناظران/پاسخی خواهند از آن کافران
عاشقان در حسرت دیدار دوست/با سرشک دیده تر کردند پوست
دسته ی عارف کمی بهتر بود/معرفت در وی کمی پرتر بود
آن جماعت قدّ ظرف خود ازو/از برای خود کشند آب وضو
زاهدان و پارسایان، جملگی/تن به آب آرند و غسلِ هفتگی
آخرین بهره که این جمع خواص/ گاه گیرند و شوند آنان غواص
کشف پنهانی و صید راز بود/خوشبحال آنکه این را هم ربود
من ولی تنها نشسته در غریب/جمله یاران در تلاش و در قریب
نِی تماشای تلاطم بر من است/ نِی که کشف و صیدش از آنِ من است
عاشقی ناکرده مژگانم به توست /سائلی ناکرده دستانم به توست
جاهلی کرده به سمتت آمدم /کاهلی کرده به بحرت آمدم
قطره ام، خواهد که دل دریا زند /قطره را در جمع یاران جا زند
ای دل غمدیده حالت به شود/این سرا غم را به ساحل پس زند
از پلیدی و بدی عاری بود/ ذکر افضل، ملجأ یی عالی بود
ای برادر چیست این بحر عظیم/این نصیحت باشد از یاری رحیم
بحر ما قرآن و عترت با هم است/دو گران کالا که دائم سالم است
هرکه بر این عروة الوثقی گریست/ سربلند و سالم و یار علیست(ع)
هر که رو گرداند از ایندو ثقل /عاقبت تاریکی او بود و جهل
من نه گامی بر ضلالت ره زنم /سوی قرآن سوی عترت ره زنم
اهل بیت و ذکر هر دو باهم است / ذکر احمد (ص) هم دوا و مرحم است
بارالها! چشم من بینا نما/قلب من بر ذکر خوش گویا نما
دست من خالی به درگاهت رود/جود تو پر خواهدش کرد و صمد
گام من محکم نما در بحر دوست/این پریشان حالی ام از مهر اوست
قلب من آکنده از مهرش نما/ مرگ من را مرگ در راهش نما
زندگیِّ تیره و تار مرا / با کتاب و عترتش روشن نما