با عطش وارد شويد!

شاعر: انسیه سادات هاشمی

20 مهر 1395 | 6386 | 9

حضرت ِ عباسي آمد شعر، دستانش طلاست
چشم شيطان کور! حالم امشب از آن حال هاست!


با عطش وارد شويد! اينجا زمين علقمه است
مجلس لب تشنگان حضرت سقا به پاست


جمع بي‌پايان ما را نشمريد آمارها!
جمع ِ ما هر جور بشماريد هفتاد و دو تاست


جاي دنجي خواستي تا با خدا خلوت کني
اين حسينيه که گفته کمتر از غار حراست؟


اشک را بگذار تا جاري شود شور افکند
هرچه پيش آيد خوش آيد، اشک مهمان خداست


شانه خالي کرده‌ايم از کلّ يومٍ اشک و آه
گريه‌ي حرّي است اين شب گريه‌ها، اشکِ قضاست


اذن ميدان مي‌دهند اينجا به هرکس عاشق است
با رجزهاي ابالفضلي اگر آمد سزاست


هروله در هروله اين حلقه را چرخيده‌ايم
هاي! اي هاجر! بيا در اين حرم، اينجا صفاست


شورِ ما را مي‌زند هر تشنه کامي گوش کن!
حلقِ اسماعيل هم با العطش‌ها همصداست


ايها العشاق! آب آورده‌ام غسلي کنيد
شامِ عاشوراست امشب، مقصد بعدي مناست


خنده‌ي قربانيان پر کرده گوش خيمه را
من نفهميدم شب شادي است امشب يا عزاست؟!


گريه هاتان را بياميزيد با اين خنده‌ها
سفره‌ي اين شب‌نشينان تلخ و شيرينش شفاست


آب باشد مال دشمن، ما تيمم مي‌کنيم
آب‌هاي علقمه پابوسِ خاک کربلاست


ما اذان‌هامان اذانِ حضرتِ سجادي است
همهمه هر قدر هم باشد صداي ما رساست


أشهدُ أنَّ محمّد جدّ والاي من است
أشهد أنَّ علي إلّاي بعد از لافتاست


يک نفر از حلقه بيرون مي‌زند وقت نماز
سينه‌ي خود را سپر کرده مهياي بلاست


اي مکبّر! وقت کوتاه است، قد قامت بگو
صف کشيدند آسمان‌ها، پس علي اکبر کجاست؟


گفت قد... قامت... جوان‌ها گريه‌شان بالا گرفت
راستي! سجاده‌هاي ما همه از بورياست!


از علي اکبر مگو! مي‌پاشد از هم جمعمان
يک نفر اين سو پريشان، يک نفر آن سو رهاست


چاره‌ي اين جمع بي‌سامان فقط دستِ يکي است
نوحه‌خوان مي‌داند آن منجي خودِ صاحب لواست


گفت «عباس!»، آن طرف طفلي صدا زد «العطش!»
ناگهان برخاست مردي، گام‌هايش آشناست


مشک را بر دوش خود انداخت بسم الله گفت
زير لب يکريز مي‌گفت از من آقا آب خواست


حضرتِ عباسي از من ديگر اينجا را نپرس
آسمان‌ را از کمر انداختن آيا رواست؟ 

انسیه سادات هاشمی

  • متولد:
  • محل تولد: قم
  • دکتری مطالعات ترجمه عربی
  • خاکستر سرد
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.47 با 17 رای


نظرات

تباشا شجاعی باغینی
02 آذر 1392 12:31 ق.ظ
متحیر شدم...کنایه ها بی نظیر است.سپاس

سیده فاطمه شیخ الاسلام
11 آبان 1392 11:19 ق.ظ
سلام
أجرکم عند الله.
خیلی زیباست. مخصوصا بیت های مربوط به حضرت علی اکبر. بعضی کنایه ها خیلی زیبا هستند.
چندبار شعر رو خوندم. هر بار با شیوه ای جدید. مثلا یک بار بیت اول رو حذف کردم و شعر با بیت دوم شروع شد. به نظرم زیباتر شد. با نظر جناب بابامیری شدیدا موافق هستم.

سربلند باشید.

سید محمد بابامیری
11 آبان 1392 08:29 ق.ظ
در هفته گذشته خیلی از این شعر تعریف کردم؛ در مجامع مختلف ادبی. اما برای اینکه انصاف رعایت شده باشد باید کمی هم اثار هم را نقادانه بنگریم. شعر خوب و قابل نقدی است، اگرچه به نظر می رسد هنوز چوب نقد (حداقل به صورت جدی) نخورده است. با این وجود نباید این نکته را فراموش کرد که هرچه شعر طولانی شود، خواننده کمتر به خواندن آن علاقه می گیرد. در زمان کنوین هر نوشته ای که کوتاه بوده است، توفیق بیش تر در جلب مخاطب داشته است. از اینرو ایجاز را از لوازم شعر به حساب آورده اند؛ چه اين كه هدف در شعر لذت بردن خواننده است نه به وجود آوردن ملالت خاطر آن. بنا براین هرچه شعر کوتاه تر باشد و با ایجاز همراه گردد، پسند طبع مخاطب خوهد بود. اصلاً وقتی بیاییم یک نگاه به روند جاری شعر بیندازیم در می یابیم که گرایش به کوتاه سرایی چه در داستان و چه در شعر از خصوصیات ادبیات معاصر به شمار می رود. نویسندگان تلاش می روزند تا آثار شان را هر چه کوتاه بنویسند. زیرا در دنیای کنونی که مشغولیت ها به اندازهء کافی انسان هارا درگیر کرده است، اطاله ی کلام سم مهلکی است برای اثر.
به نظرم با مرور دوباره ی این کار می توان حدود نه یا ده بیت شاخص را از آن درآورد و بقیه را در بایگانی اجر حضرت حسین (ع) گذارد. یا علی

زهرا جودکی
09 آبان 1392 08:19 ب.ظ
جمع ما هرجور بشمارید هفتاد و دوتا ست ....
اشک مهمان خداست ... آخ! خیلی قشنگ ... خیلی
سلام ...ممنون بابت این حس خوب، خوش به حالتان ...

حسین عباسپور
07 آبان 1392 03:17 ب.ظ
سلام
خیلی خوب و روان و دلنشین
خیلی
ممنونم از شما
موفق باشید
یا علی

مینا شیرخان
06 آبان 1392 11:00 ب.ظ
چقدر این شعر زیباست انسیه جان
از روزی که خوندیش مدام لحنت توی گوشمه
خوش به سعادتت
نتونستم بیتی رو بیرون بکشم
اما بیت
اي مکبّر! وقت کوتاه است، قد قامت بگو
صف کشيدند آسمان‌ها، پس علي اکبر کجاست؟
خیلی حس عجیبی داره
شانه خالي کرده‌ايم از کلّ يومٍ اشک و آه
گريه‌ي حرّي است اين شب گريه‌ها، اشکِ قضاست
اشک قضا خیلی زیباست
آب باشد مال دشمن، ما تيمم مي‌کنيم
آب‌هاي علقمه پابوسِ خاک کربلاست
معرکه است این بیت!

زهرا بشری موحد
06 آبان 1392 08:31 ب.ظ
بیت های آخر این شعر چشمم خیس شد
راست گفتی راست گفتی اشک مهمان خداست

حاجت روا باشی سیده بزرگوار

سید محمد بابامیری
06 آبان 1392 10:24 ق.ظ
بسیار زیبا بود. دست مریزاد خانم هاشمی. هنیاً لکم

حسن بیاتانی
06 آبان 1392 09:30 ق.ظ
مدت ها بود که از خواندن شعری به وجد نیامده بودم