توی این عکس خیلی نوسال بودم.
هنوز زلفم مثل ریش بَلال بوده. تُنُک و کم پشت. مثل حالا نبوده که جنگل مولاست. خیلی
فرق کرده ام. تو هم خیلی فرق کرده ای. چشمت عین قدیم سو ندارد. تویی که رد پای
مورچه را از کف کاسه ی چینی برمیداشتی حالا عینکْ لازمی. یک چیزی را می دانستی؟
اینکه اگر تکرار چیز بدی بود الرحمن هیچوقت عروس کتاب خدا نمی شد. تو تکراری ترین
قیافه ای که من کل یوم بیشتر عاشقش می شوم. از من راضی باش. نمی خواهم فکر کنی
به تنور یخ، نان بسته ای. هر چند همین هم برای توی عاشق توفیر نمی کند. اگر جنت به
فراخور زحمت، حکماً مادرها فئودال های بهشتند. روزت مبارک