تصور می کنم دست خودم را لای موهایت...
دوباره فصل دلتنگی من پاییز می آید
به نیشابور شعرم لشکر چنگیز می آید
کنار پنجره تنهایی ات را قاب می گیری
تصور می کنی با اسب خود پرویز می آید
به جای شادی اش غم را برایت هدیه آورده
نماد روزهای تیره با شبدیز می آید
من از چشمان عاشق پیشه ی فرهاد می خوانم
به متن قصه ها شیرین شور انگیز می آید
بسوزان و برقصان... در سماعت خواب می بینی
که شمس مولوی از جانب تبریز می آید
...
سه قطره اشک می افتد به روی دفتر شعرم
دوباره فصل دلتنگی من پاییز می آید