تو شمس باش و مولوی من غزل بخوانی و مثنوی من

شاعر: امیر علی سلیمانی

24 تیر 1393 | 2324 | 0

نشسته‌ام مثل بچه‌شیری که دل به چشم غزال دارد
بهارگیسوی چشم‌سبزی که با زمستان جدال دارد
مرام چشمش مرام جادو هزار جنگل هزار آهو
خزر به گونه خزان به گیسو به جای ابرو هلال دارد
کشیده نقشی به روی شالش چه نقشه‌هایی خوشا به حالش
نشان خونخواهی از جنوب و نشان مهر از شمال دارد
پرنده‌ام رو به آسمانش همیشه دل بسته‌ام به جانش
که آرزوی من است و این من چه آرزویی محال دارد
چه چشمه‌های ترانه‌سوزی چه وزن نابی عجب عروضی
غزل به تکرار ابروانش هجا هجا اعتدال دارد
تو شمس باش و مولوی من غزل بخوانی و مثنوی من
اگرچه پیرم هنوز با من جوان شدن احتمال دارد  
بخند تقویم روزگارم نشان نده چند سال دارم
غمی که در سینه‌ام نشسته قریب هفتاد سال دارد

امیر علی سلیمانی

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.