خشکسالی سر شوخی دارد؛
چارده قرن گذشتهست و هنوز
کربلا میبارد.

سلام یاران مهربانم.
ضمن عرض تسلیت به مناسبت این ایام سوگواری،
نقد زیر بهتازگی از بنده در شمارهی چهلم روزنامهی «صبح اندیشه» (10/8/1393)
منتشر شده است؛ نوشتاری چالشی با موضوع «سهگانی»؛ به خواندنش میارزد:

آقای سیروس نوذری، نویسندهی کتاب «کوتهسرایی؛ سیری در شعر کوتاه معاصر»، اخیرا طی یک گفتگو تحت عنوان «شعر کوتاه، دستور شعر امروز»(http://www.esteghamatnews.ir/2021)، به بیان دیدگاههای خود در بارهی سهگانی پرداختهاند. لازم میبینم به نقد دیدگاههای ایشان بپردازم و این تنها کاری است که برای روشنگری در محضر تاریخ ستمدیدهی فرهنگ و ادب این سرزمین از دستم برمیآید. با توجه به این که دیدگاههای آقای نوذری، مقدماتی دارد، میکوشم ابتدا صحت و سقم این مقدمات و بعد صحت و سقم آن دیدگاهها را بسنجم. بر این پایه، از چند پرسش و پاسخ این گفتگو، تنها سه پرسش و پاسخ اول آن ، مشمول نقد ما قرار میگیرد. حرفها کمی طولانی است. از همین الان خسته نباشید!
پردهی اول:
رضا شمسی میپرسد:
«با توجه به این که تعبیر "شعر کوتاه" بسامد بالایی در گفتمان ادبی معاصر یافته است و جنابعالی در این حوزه، صاحب تألیف و نظر هستید، علاقهمندم تعریف شما از شعر کوتاه را بدانم و بپرسم: آیا میتوان یک تعریف اجمالی از شعر کوتاه ارائه داد؟»
سیروس نوذری پاسخ میدهند:
«در هنر، ما فقط میتوانیم قالبها را تعریف کنیم. اگر به ماهیت هنر توجه کنیم، درمییابیم که هنر قابل تعریف نیست. آنچه ما تعریف میکنیم، همیشه قالبهای هنری است؛ مکتبهای هنری است؛ مثلا مشخص است که امپرسیونیسم در نقاشی چه مولفههایی دارد و مشخص هم هست که یک نقاش امپرسیونیست ازچه تکنیکهایی استفاده میکند، شیوهی ضربه زدنش به قلم مو روی بوم، نحوهی انتخاب رنگها، این که چرا از آتلیه و کارگاه نقاشی وارد طبیعت شده و… تمام اینها مشخص است، اما زمانی که به اثر او به عنوان یک اثر هنری نگاه کنیم و بخواهیم بگوییم این که آن اثر هنری چگونه تعریف میشود، واقعا زبانمان الکن است. در مورد شعر هم همین طور است، از ذات شعر، چه شعر کوتاه، چه شعر بلند، یا هر نوع شعر دیگری نمیتوان تعریفی مشخص ارائه داد. به خاطر همین هم هست که تاکنون تلاش برای تعریف هنر راه به جایی نبرده. در مورد شعر کوتاه هم همین اصل، صادق است. اگر بحث بر سر تعاریف قالبهای شعری نظیر «رباعی» یا «دوبیتی» باشد، براحتی قابل تعریف است، اما وقتی میگوییم که ماهیت شعر کوتاه چیست، قضیه سخت میشود، چرا که در پاسخ به این سؤال، هر مبنایی را که بخواهیم به عنوان بیس قرار دهیم، لغزنده است و کاملاً قراردادی. مثال میزنم: اگر بگوییم که شعر کوتاه از یک صفحه ( مثلا با تعداد سطر از ۲۸ تا ۳۲ سطر) نباید بیشتر باشد، خوب این یک قرارداد است؛ حالا اگر یک شعری ۲۴ سطر شد، یا ادامهی یک سطرش رفت صفحهی بعد، دیگر کوتاه نیست. به نظر من در نوع نگاه مدرن، مخصوصا پستمدرن، ما از تعاریف عبور کردیم، چون در ذهن بشر امروزین، همه چیز سیال و لغزنده است و ما به محض این که بخواهیم مهارش کنیم، به ضد خودش تبدیل میشود و از خودش فراروی میکند؛ برای این است که نمیشود شعر کوتاه را تعریف کرد و واقعا به خاطر تنبلی ذهنی هم نیست؛ من خیلی فکر کردم؛ شاید من قدرت این کار را ندارم، ولی من هیچ تعریفی برای شعر کوتاه ندارم».
ما چه میگوییم؟
در پاسخ آقای نوذری چند اشکال اساسی وجود دارد:
1.مغلطه: گزارشگر میگوید: «شعر کوتاه» چیست؟ و آقای نوذری میگویند: «شعر» تعریف برنمیدارد. کاش بودیم و به جای گزارشگر میافزودیم: آقای نوذری! ما تعریف «شعر کوتاه» را خواستیم، نه تعریف «شعر» را. همین که یک مقولهی ذوقی، مصداقهای کمّی مانند کوتاه و بلند مییابد، دقیقاً به این معناست که تعریف میپذیرد.
2.تناقض: آقای نوذری در ادامهی بیان این مطلب که شعر، تعریف برنمیدارد، معتقدند تنها قالبهای شعری تعریف برمیدارند. میپرسیم: مگر «شعر کوتاه» یکی از انواع شعر نیست؟ اگر قالبهای شعری، تعریف برمیدارند، پس بیگمان «شعر کوتاه» نیز، نه به عنوان «شعر»، بلکه به عنوان یکی از ژانرهای شعری، تعریف برمیدارد؛ همچنان که داستان کوتاه از تعریف بیبهره نمانده است.
3.جناحبازی به جای بحث علمی: اندیشهورزان رشتههای هنری بر دو گروهند:
الف) تعریفگریزان: این گروه، به دست دادن تعریف برای پدیدههای هنری، بویژه پدیدههای کلیتر را مانع ظهور مصداقهای طبیعی برای آن پدیدهها میدانند و هنرمند را یک مدیوم منفعل بیشتر نمیپندارند.
ب) تعریفگرایان: این گروه، به دست دادن تعریف برای پدیدههای هنری را، برعکس گروه پیشین، عامل ظهور مصداقهای بهتر برای آن پدیدهها میشمارند و هنرمند را آفرینشگری فعال میانگارند.
آقای نوذری، از گروه نخستند و بنابراین طبیعی است که نسبت به هرگونه تعریفگرایی، عکسالعمل هیستریک نشان دهند، اما هر توجیهی برای عکسالعملشان داشته باشند، باز دلیل حقانیت ایشان نخواهد بود، بلکه تنها میتواند ما را به نوع تفکرشان رهنمون سازد. این گروه با وجود سر دادن شعارهای نونما، از آنجا که بنای اعتقادشان بر نفی است، معمولاً تعصبات کورکورانه میورزند و گاه کارشان تا اسید پاشیدن به روی رقیب پیش میرود، ولی همیشه برای کارهایشان توجیهی در چنته دارند. بااینوصف، از نظر شما، طبعا ً نسبت به بنده و سهگانی چه رفتاری باید داشته باشند؟ بعداً خواهیم دید. به قول مردم: پلکان، پلهپله.
احتمالاً خوانندگان بپرسند: تو، علیرضا فولادی، جزو کدامیک از دو گروه بالایی؟ پاسخ ما «هیچکدام» است. بنده، به عنوان هرچیِ سهگانی که شما بگویید، نه صرفاً تعریفگریزم و نه صرفاً تعریفگرا، بلکه به جمع میان تعریفگریزی و تعریفگرایی و بهتر است بگوییم، به جمع میان عمل شعری و نظر شعری و باز بهتر است بگوییم، به جمع میان ذوق و علم معتقدم. این رفتار یک رفتار اشراقی است. در چنین رفتاری تعصب وجود ندارد، زیرا با سیالیت روح، دمخور است. ما به اتکای همین روش برای این که محدودهی کارمان مشخص باشد، تعریف زیر را از شعر کوتاه به دست دادهایم و معتقدیم این تعریف و تعاریفی مانند آن، سرانجام حقیقت را در بارهی این نوع شعر، روشن خواهند ساخت:
شعر کوتاه، شعری است با سه مشخصهی زیر:
الف) از جهت فرم بیرونی، امکانات محدودی دارد، چنان که دوبیتی و رباعی، یک وزن با چهار مصراع و یکی - دو طرح قافیه را بیشتر برنمیتابند و لازم است این امکانات، برای هر قالب شعر کوتاه، کاملاً مشخص باشد تا شاعر با خیال راحت به هنرنمایی در آن قالب بیندیشد؛ همانطور که برای سهگانی کاملاً مشخص است. به احتمال زیاد حداکثر ظرفیت این مورد، پنج مصراع یا پنج سطر با چینش معمولی بیشتر نباشد.
ب) از جهت فرم درونی، پیوسته است و به عبارتی دارای یک شگرد بنیادی بیش نیست و به عبارت دیگر، تکهستهای است. افزون بر این، امکان دارد هر قالب، چیز اضافهای در چنتهی فرم درونیاش داشته باشد.
ج) درکل، علیرغم کوتاهی، استقلال یک شعر تمامشده و قانعکننده را داراست.(http://segani.blogfa.com/post-79.aspx)
4.فلسفهبافی نادرست: آنچه در اینجا گفتنی است، این که برخلاف ادعای آقای نوذری، تعریفگریزی جزو ویژگیهای ماهوی مدرنیسم و پستمدرنیسم نیست، بلکه تن دادن به تکثر تعاریف از مهمترین این ویژگیهاست. اندیشهورز تعریفگریز، نه مدرن و پستمدرن، که یک سوفسطایی نونماست. به یاد بیاوریم این سخن گورگیاس، از سوفسطاییان عهد بوق یونان را که گفته است: «فرضا که وجود، موجود باشد، قابل شناختن نیست؛ دیگر این که اگر هم قابل شناختن باشد، معرفتش از شخصی به شخص دیگر قابل افاضه نیست».(سیر حکمت در اروپا: 12) تعریفگریزان از نظر نوع تفکر، همان سوفسطاییان دیروزند با توجیهاتی رنگوآبدارتر و فریبندهتر.
پردهی دوم:
رضا شمسی میپرسد:
«جناب نوذری! مشکل اصلی ما در حوزهی شعر مدرن و پست مدرن است، چرا که اساتید شعر کلاسیک ما در تعاریف خود بیشتر قالب را حد تمایز قرار میدهند، اما در حوزهی شعر مدرن و پست مدرن، استنباط من از حرف شما این است که توافق ماهوی وجود ندارد و ما فقط میتوانیم روی تعریف شعر کوتاه به لحاظ کمیتی، به یک توافق اجمالی برسیم.»
آقای نوذری پاسخ میدهند:
«بله درست است؛ توافق ماهوی وجود ندارد. من یک مثال در مقدمهی یکی از کتابهایم زدهام: از بیژن جلالی شعری ۲۳-۲۴ سطری در کنار شعری از اخوان ثالث که ۷-۸ سطر است، آوردهام؛ در آنجا علیالظاهر شعر جلالی شعر بلندتری است، اما وقتی لغات را میشماریم، تعداد کلمات شعر اخوان از شعر جلالی بیشتر است.
خوب؛ حالا باید چه کرد؟ تعداد کلمات را مبنا قرار داد یا تعداد سطور را؟ البته این لغزندگی در تعریف، مشخصهی عصر ماست که اتفاقا به نظر من خیلی هم خوب است؛ اگرچه بعضی نامگذاریها و جریانها و تعاریف هم هستند که تکرار حرفهای قبلی هستند؛ مثلا آقای دکتر فولادی "سهگانی" را مطرح کردند، یا این اواخر اصطلاح "پریسکه" را میشنویم؛ همهی اینها همانهایی است که اخوان در خسروانیهایش اشاره کرده؛ حالا همه میخواهند همانها را در یک چارچوب به شکل کلاسه شده، بازتعریف کنند، اما عملا هدفشان این است که دفتر و دستکی باز کنند و بعد هم بگویند من رهبر این جریان هستم، در حالی که این جریان از قبل بوده و حالا هم هست».
ما چه میگوییم؟
سطرهای آغازین پاسخ آقای نوذری، ادامهی حرفهای پاسخ پیشین است، اما سطرهای پایانی این پاسخ، از نوع همان اسیدپاشی متعصابه نسبت به سهگانی است که میبینیم بنمایههایش در ذهن و زبان ایشان نیز وجود دارد. اشکالاتی را که در این سطرها یافتهایم، با توضیح مختصر، از پی میآوریم؛ باشد که همواره مراقب ذهن و زبانمان باشیم:
5.اسائهی ادب: به باور ما، از ادب یک شاعر و منتقد، بعید مینماید برای دیگر شاعران و منتقدان، الفاظی مانند «عملاً هدفشان این است که دفتر و دستکی باز کنند و بعد هم بگویند من رهبر این جریان هستم» به کار ببرد. ظاهراً چیزی آقای نوذری را تحت فشار قرار داده است تا این حرف نسنجیده را بگویند. بگذریم.
6.اتهامزنی: آقای نوذری قطعاً مستحضر بودهاند که در ادبیات، با رونق رو به افول فعلیاش، دفتر و دستک راه انداختن سودی از پی نمیآورد، ولی باز اتهام زدهاند. کسی که واقعاً اهل دفتر و دستک راه انداختن باشد، سایر راهها برایش بازتر است و با وجود آن راههای آسانتر چه نیازی به شعر خواهد داشت؟ شعر، یکی از پایگاههای هنری طبقهی متوسط جامعه است که میکوشند با آن به تهذیب روحشان بپردازند. بعلاوه، کسانی که مرا میشناسند و خوشبختانه شمارشان هم کم نیست، قطعاً اقرار خواهند داشت که اهل این حرفها نیستم و از این مورد مستغنیام. کسی که در عنفوان آرزوهای انسانی برگزیدهی بزرگترین جایزهی ادبی جمهوری اسلامی ایران و برگزیدهی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران میشود، نیازی به این تنقلات ندارد و چنانچه منظور آقای نوذری از دفتر و دستک، وبلاگ نه چندان فعال من است، حاضرم همان را هم دودستی تقدیم ایشان کنم تا خیالشان راحت باشد. دفاع از خود در این حد واجب است؛ وگرنه ما را چه به تعریف از خویش؟
7.غرضورزی: حرف آقای نوذری غرضورزانه است. برای توضیح این اشکال بگویم دوستان، دستکم دو غرض در آن یافتند:
الف) ایشان بنا دارند کتاب «کوتهسرایی» را خاتم کتابها در زمینهی شعرکوتاه جا بزنند و بنابراین با حرفهایی از نوع حرفهای بالا فضا را برمیآشوبند تا کسی سراغ حقایق بعدی نرود و اگر نیز میرود، چیزی جز آنچه در آن کتاب آمده است، نگوید و برای این منظور، طبیعی است که نوآوریهای بعدی را هم مورد انکار قرار دهند.
ب) ایشان بنا دارند شعرهای کوتاه خود را به عنوان کار ایرانی در زمینهی هایکو جا بزنند و حال که، قالبی کاملاً ایرانی با نام «سهگانی» در شعر کوتاه پدید آمده است، میکوشند زیر آن را بروبند تا کارهای خویش را برجسته نشان دهند.
آنچه گذشت، نظر دوستان بود، اما بنده نظر دیگری دارم و معتقدم مشکل اساسی آقای نوذری، همان تعریفگریزی است و این غرضورزی در ضمن همان مشکل میگنجد.
8.تناقض دوباره :آقای نوذری در کتابشان دو نکته آوردهاند که بسیار بجاست:
الف) «تاریخ شعر کوتاه فارسی به "خسروانیها" بازمیگردد، اما آنچه از آنها میدانیم بسیار اندک است و اندکتر از آن، نمونههای باقیمانده؛ و واقعیت این که آنچه تا کنون در بارهی خسروانیها نوشته شده، ناکافی و ناتمام است».(کوتهسرایی: 25)
ب) «برخلاف آنچه در نظر اخوان بوده، شیوهی نوخسروانی او هرگز به وسیلهی شاعران جوان پیگیری نشد و نوخسروانیها لااقل تا به حال و نزدیک به سی سال بعد از انتشار آنها، هنوز رهروی نیافته است».(همان: 246)
اگر چنین باشد که نه راجع به خسروانیها نمونه و اطلاعات کافی هست و نه نوخسروانیهای اندکشمار اخوان رهروی یافته است، چرا سعی دارند سهگانی را به [نو]خسروانی و اخوان بازگردانند؟
9.ناآگاهی: ناآگاهی آقای نوذری از ماهیت سهگانی، عامل اصلی اظهارنظر نادرست ایشان در بارهی آن است. حدود یک سال پس از ظهور سهگانی در گفتگو با سایت آنات، به این ناآگاهی اقرار داشتند و اکنون نیز همان آش است و همان کاسه. نقداً آن بخش از گفتگویشان را با آنات بخوانید:
«آنات: همانطور كه در جريان هستيد، قالب "سهگاني"، كه بهتازگي از سوي شاعر و پژوهشگر معاصر، دكتر عليرضا فولادي، پيشنهاد شده، در ميان نسل جديد هواداران بسياري دارد. به نظر شما آيا اين قالب، به سبب پيوند با قالبهاي كهن همچون خسروانيها و داشتن وزن و قافيهی مشخص ميتواند در تعريف و تحديد شعر كوتاه نقش داشته باشد؟ شما سير رشد و آيندهی اين قالب را چگونه ميبينيد؟
سيروس نوذري: با شرمساري اعتراف ميكنم كه از قالب سهگاني هيچ نميدانم. آنچه من ميدانم نوخسروانيهاي اخوان است و پيش از آن سهخشتيهاي جعفرقلي كرمانجي و پيش از آن خسروانيهاي عهد ساساني كه باز در همان كتاب كوتهسرايي دربارهاش نوشتهام و همچنين از تلاشهايي كه سيد علي ميرافضلي، شاعر فروتن و دوست ناديدهام، كرده است. در اين ساختار سه مصراعي، شايد سهگاني آنطور كه شما نقل قول ميكنيد، شاعر در انتخاب وزن آزاد است، اما مقيد به آوردن قافيه در مصراع اول و سوم. خب، از اين منظر ميتوان اين فرم را كمي گسترش داد؛ مثلاً قافيهها را در مصراع اول و دوم آورد، يا در مصراع دوم و سوم و حتي در هر سه مصراع و يا فراتر از اينها، قافيه را به كلي حذف كرد و به وزن بسنده نمود، اما گمان نميكنم كه از اين بتوان فراتر رفت، زيرا در اين صورت ساختار پولادين آن به هم خواهد ريخت و آسمان به زمين خواهد آمد، چون بيوزني آن را به راهي ميكشاند كه به شعر سپيد و يا همين هايكوي مورد بحثمان نزديك خواهد شد. اكنون با اين پيش زمينة ذهني نميدانم آنچه را شما تحت عنوان سهگاني از آن ياد ميكنيد، چيزي فراتر از اينهاست».(http://www.aanaat.ir/content.asp?id=63144)
بههرحال، همین ناآگاهی سبب شده است تا آقای نوذری در پاسخ به پرسش رضا شمسی، دو اشتباه اساسی در بارهی سهگانی بکنند:
الف) برخلاف این اعتقادشان که قالبهای شعر کوتاه تعریف برمیدارند، به تمایز سهگانی از پریسکه توجه نداشتهاند و آنها را در کنار یکدیگر آوردهاند و با هم دارای منشئی واحد دانستهاند. البته قصد ایجاد درگیری منتفی نیست، ولی از آنجا که راجع به این قضیه اطمینان نداریم، همین اندازه روشنگری را در بارهی این اشتباه کافی میشماریم؛ ضمن این که بجاست بگوییم ما برای همهی کنشگران فعال عرصهی شعر معاصر، احترام قائلیم.
ب) سهگانی را با نادیده گرفتن احیاگری و ابداعگری توأمان آن، «همانهایی» میپندارند که «اخوان در [نو]خسروانیهایش اشاره کرده». این در حالی است که باز ایشان ضمن کتابشان اقرار دارند: «هرچند آنها [: نوخسروانیها] در نهایت زیبایی و استحکام سروده شدهاند، اما تعداد ارائهشده - شش نوخسروانی- برای تأثیرگذاری بر دیگران بسیار ناکافی است».(کوتهسرایی: 247-247) ماندهام تا کی میخواهیم به هر دری بزنیم که بتمان خراش نبیند و آخر و عاقبت نیز زنده شود و ما و تواناییهای نسلمان را تکه و پاره کند؟ آقای نوذری عزیز! سهگانی با همهی اصالتهایش، مربوط به همین امروز است، نه مربوط به دورهی اخوان؛ دقیقا مربوط به همین امروز که موبایل هست و وبلاگ هست و فیسبوک هست و واتس آپ و وایبر هست.
باری، چنان که در سخن آقای نوذری گذشت، اخوان ثالث شش نوخسروانی بیشتر نداشتهاند و آن تعداد، برای اقناع ما ناکافی بوده است. اکنون هر شش نوخسروانی اخوان را در اینجا میآوریم و از خوانندگان میخواهیم آنها را با نمونههایی که از سهگانی به دست میدهیم، بسنجند:
(لبخند او در خواب)
آب زلال و برگ گل بر آب،
ماند به مه در برکهی مهتاب،
وین هردو چون لبخند او در خواب.
(هرگز، آیا...؟)
گفت: «آیَمَت مهبرایان، به دیدار»؛
اینک دمد مهر هم – بی وی اما-
این هرگز آیا کند یار با یار؟
(تنها تو)
هان ماه ماهان کجایی؟
خورشید اینک برآید،
تنها تو با او برآیی.
(تو آن ابری که)
گل از خوبی به مه گویند ماند، ماه با خورشید،
تو آن ابری که عطر سایهات، چون سایهی عطرت
تواند هم گل و هم ماه، هم خورشید را پوشید.
(آن مرغک)
کس در زمستان این شگفتی نشنید؛
آن مرغک آواز بهاری میخواند؛
بویت اگر نشنید، پس رویت دید.
(چه بود این)
چه بود این؟ – از سبکروحی چو آوای تو در گوشم- ؟
پری، چون سایهی مهتابی پروانه؟ یا عطری؟
نسیم آورده؟ یا گلبرگ؟ یا دست تو بر دوشم؟
از امتیازات فزایندهی فرم درونی سهگانی نسبت به فرم درونی نمونههای بالا، مانند ضربهی ذهنی آخر و ایجاز مضاعف که بگذریم، این نمونهها دو فرم بیرونی «کلاسیک با کاربرد قافیه در مصراعهای اول و سوم» و «کلاسیک با کاربرد قافیه در هر سه مصراع» بیشتر ندارند، حال آن که سهگانی، اولاً سه شاخهی کلاسیک و نیمایی و سپید دارد و ثانیاً در هر شاخه، پنج فرم بیرونی- جزئی و جمعا پانزده فرم بیرونی- جزئی دارد. علیرغم بیمیلی نسبت به تکرار مکررات، مجبوریم فرمهای بیرونی- جزئی پانزدهگانهی سهگانی را با نمونههایشان مجدداً در اینجا بیاوریم تا چیزی از بیان حقیقت کم نگذاشته باشیم:
الف) فرمهای بیرونی - جزئی سهگانی کلاسیک:
این فرمها دو دستهی اصلی و فرعی را در بر میگیرند:
فرمهای اصلی آنها عبارتند از:
1.کلاسیک با طرح قافیهی یک- سه:
حیرانم از این حس؛
گلها همه زیبا،
من عاشق نرگس.
2.کلاسیک با طرح قافیهی دو- سه:
گیسو به باد داد و مرا بر باد؛
با هستیام چه میکند این آشوب،
این بهترین بهانهی استبداد!
3.کلاسیک با طرح قافیهی یک- دو- سه:
اولش شیداییست،
آخرش تنهاییست؛
گل، همان زیباییست.
و فرمهای فرعی آنها عبارتند از:
4.کلاسیک با طرح قافیهی یک- دو:
زندگی، پیر میکند ما را،
مرگ، تحقیر میکند ما را؛
وای اگر شوکران عشق نبود!
5.کلاسیک بیقافیه:
بیم از مرگ، عاشقم کردهست؛
وای! اما تو آنچنان خوبی
که برایت سهسوته میمیرم!
ب) فرمهای بیرونی - جزئی سهگانی نیمایی:
این فرمها نیز دو دستهی اصلی و فرعی را در بر میگیرند:
فرمهای اصلی آنها عبارتند از:
1. نیمایی با طرح قافیهی یک- سه:
برای او همین دو بال بس بود؛
دو بال ِ میلهمیله؛
پرنده یک قفس بود.
2.نیمایی با طرح قافیهی دو- سه:
از خدایان پر،
وز خدا خالیست؛
قلب ما سرزمین اشغالیست.
3.نیمایی با طرح قافیهی یک- دو- سه:
در خودش اسیر،
میرسد، ولی چه دیر،
لاکپشت پیر!
و فرمهای فرعی آنها عبارتند از:
4.نیمایی با طرح قافیهی یک- دو:
گرمِ گفتگو،
با زبانِ بوسه بوسه بو...،
ماهیان.
5.نیمایی بیقافیه:
از کجا معلوم
آن درختی که عاشقش شدهام،
عاقبت، دارِ من نخواهد شد؟
ج) فرمهای بیرونی - جزئی سهگانی سپید:
این فرمها هم دو دستهی اصلی و فرعی را در بر میگیرند.
فرمهای اصلی آنها عبارتند از:
1. سپید با طرح قافیهی یک- سه:
زخمهایم را بستی،
خود بهسان تیری
در قلبم نشستی.
2.سپید با طرح قافیهی دو- سه:
چه کودکانه جار زدیم عشق را!
غافل،
که به کمین نشستهاند دزدان دل.
1.سپید با طرح قافیهی یک- دو- سه:
در واپسین چشمانداز
آواز تو به گوش میرسد باز،
ای زیباترین آغاز!
و فرمهای فرعی آنها عبارتند از:
4. سپید با طرح قافیهی یک- دو:
خوشبخت است یا بدبخت،
تکدرخت،
در حیاط زندان؟
5. سپید بیقافیه:
عطر لازم نیست؛
دروغ نگویی،
معطر میشوی.
از این گذشته، محتوای سهگانیهای بالا، برخلاف نوخسروانیهای ششگانهی اخوان صرفاً عاشقانه نیست، بلکه موضوعاتش متنوع شده است و کلاً نوع نگاه شاعر در آنها تغییر کرده است. نگاه شاعر سهگانیپرداز، حکیمانه و حادثهجوست، نه عاشقانه و حسرتبار و حتی نه بودایی و عزلتگزین. این نگاه، نگاه اشراقی است.
در پایان این پرده، جا دارد دو نکته را بر نکات بالا بیفزاییم:
الف) اکنون سهگانی سپید، شاخهی نسبتاً تناوری از درخت سهگانی را تشکیل میدهد و بنابراین، پاسخ پرسش آقای نوذری در گفتگو با سایت آنات که، آیا سهگانی چیزی فراتر از همان سهگانی موزون با طرحهای قافیهی متنوع است، مثبت خواهد بود. هرچند حتی همین پرسش ایشان، بر اثر «چون معما حل شود، آسان شود» به ذهنشان رسیده است، برای توضیح این مطلب، یک جمله بیشتر نمیگوییم و آن این که، اساساً تمایز سهگانی در کاربرد وزن و قافیه نیست. چند نمونه بخوانیم:
(1)
عموباقر
با قر از سفر حج برگشت؛
روی بعضیها کم شد.
(2)
بگو دوستت دارم
و سکوت کن!
گل هم باشد، خار میشود.
(3)
میمیرم
یک روز
بی تو.
ب) این روزها شاخهی چهارم سهگانی نیز بر سه شاخهی کلاسیک و نیمایی و سپید آن افزوده شده است و انتظار میرود سهگانیپردازان، ظرفیتهای نهفتهاش را پر کنند. در شاخهی چهارم سهگانی میتوان برای هر مصراع از سهگانی کلاسیک یا نیمایی، وزنی جداگانه به کار برد؛ ضمن این که باید همهی اصول سهگانی را مرعی داشت. این هم سه نمونه:
(1)
آزاد شدی، نفس گرفتی،
باز آمدی و سراغ پرهایت را
از قفس گرفتی.
(2)
باران که میبارد،
حس میکنم
سقفِ زندانم تَرَک دارد.
(3)
عشق، طرحِ یک کبوتر میکشد؛
وقتی که میمیریم، مرگی نیست،
زندگی پر میکشد.
10.بیتوجهی به روند تحول ادبی: پیش از نیما، چهار شاعر، یعنی ابوالقاسم لاهوتی، تقی رفعت، جعفر خامنهای و شمس کسمایی به سرودن شعرهایی با وزن نامتقارن دست زدند، اما هیچکدام نیما نشدند. چرا؟ بدین دلیل که آنان خردهالگو بودند و هنگام پدید آمدن مکتبها و سبکها و انواع و آثار جدید ادبی، همواره نخست خردهالگوها پدید میآیند و اهمیتشان در همین حد است. برای نمونه، کار دقیقی طوسی، خردهالگوی فردوسی بود و کارهای امثال ابوسعید ابوالخیر، خردهالگوی سنائی و قس علی هذا. («گریز از روزمرّگی در شعر؛ نگاهی گذرا به فلسفهی تاریخ و تحول ادبی»، شعر، سال شانزدهم، شمارهی 66، تابستان 1388، 31-34) جا داشت آقای نوذری، به این روند توجه میکردند.
پردهی سوم:
رضا شمسی میپرسد:
«جناب نوذری! فکر میکنم همهی دوستانی که واژههایی مثل سهگانی، پریسکه، ترانک و هایکوی ایرانی را مطرح میکنند، سعی میکنند آنها را به عنوان یک قالب شعری که مؤلفههای واضحی دارد، تعریف کنند؛ مثلا فرض کنید هایکوی ایرانی را شعری در سه سطر و ۱۷ هجا تعریف میکنند؛ آیا این تعاریف میتواند راهگشا باشد؟ مخصوصا این سؤال به این دلیل اهمیت پیدا میکند که ما در سنت شعری خودمان عادت داریم تعریفهای قالبمحور ارائه کنیم؛ انگار این ذهن عادتمند ما مدام دنبال تعاریف اینچنینی میگردد، اما انگار شما ضرورتی برای اینگونه تعاریف نمیبینید؟»
آقای نوذری پاسخ میدهند:
«نه؛ اصلا؛ من هیچ ضرورتی نمیبینم، چرا که مبنای همهی این تعریفسازیها قرارداد خواهد بود؛ مثلا وقتی هایکوی ایرانی را تعریف میکنند، بلافاصله میشود انتقاد کرد که اصلاً اجرای شعر ژاپنی در زبان فارسی، نه این که غیرممکن، ولی یک چیز لوس و بیمعنی خواهد بود، چون اصلا روح کلمات، صامتها و مصوها در زبان فارسی با زبان ژاپنی فرق دارد و اگر بخواهیم وزن هجایی را در زبان فارسی تقلید کنیم، اصلا شدنی نیست؛ اگر هم باشد، چیزی بیمزه از آب درمیآید؛ پس این موارد را، معیار قرار دادن درست نیست.
یک مثال دیگر میزنم: ما در شعر انگلیسی، وزن عروضی نمیبینیم و نمیشود به یک شاعر انگلیسی فشار بیاوریم که غزل انگلیسی با عروض فارسی بگوید، بلکه باید به ساختار زبانی انگلیسی توجه کنیم.
یعنی اگر هم بخواهیم تعریفی از یک نوع شعر ارایه دهیم، باید به این نکات توجه داشته باشیم. مسئلهی دیگر هم این است که ما ذهن عادتزدهی تنبلی داریم و هر ذهن تنبلی دنبال تعریف است؛ دوست دارد یک متر در دست داشته باشد که معیار سنحش کارهایش باشد؛ اگر متر را از او بگیرید، نمیتواند کار کند، چون بیرون از متر نیاز به خلاقیت دارد، باید چیزی را خودش پایهگذاری کند و به اوج برساند و این کار مسلماً دشوار است؛ درواقع باید تبدیل شود به یک صدای تازه و این از عهدهی یک هنرمند معمولی برنمیآید، چرا که دنبال یک فرم مشخص میگردد. این که جوانهای ما توجه زیادی به رباعی و دوبیتی یا پریسکه و یا سهگانی دارند، به همین دلیل است».
ما چه میگوییم؟
این پاسخ آقای نوذری همان اشکالات بالا را در بر دارد، بعلاوهی اشکالات زیر را:
11.ذهنیت کهنه: عصر ما عصر اندازهگیریهای میلیمتری و میکرومتری و نانومتری و پیکومتری است و آقای نوذری هنوز معتقدند، بهتر است متر برنداریم و همینطور فلهای اندازه بگیریم. این مثال مانند آن است که کسی همهی دستاوردهای پزشکی نوین را به پای صفا و صمیمیت فضای طب سنتی بریزد. ایشان با این ذهنیت نشان دادهاند که شعاع دیدشان در شعر، به فراتر از نیما و شاملو نمیرسد. این در حالی است که ما اکنون حتی آنان را کهن میدانیم. این دقیقا همان فرق و فاصلهای است که میان سهگانی و نوخسروانی وجود دارد. خواه گروهی بپسندند و خواه نپسندند، سهگانی شعر پسانیمایی است. در شعر پسانیمایی، متراژهای دقیق حرف اول را میزنند و این که شاعر با این متراژها خلاقیتش کور میشود یا نه، به توانایی او در هضم روح زمان و کنارآمدن وی با مقتضیات زمانه بستگی دارد. شایسته نیست زمان، جلو برود و شاعران، عقب بمانند.
12.تکرار تناقض دوم: آقای نوذری در پاسخ اولشان معتقد بودند قالبهای شعری تعریف برمیدارند، اما در اینجا مجدداً تعریف دقیق سهگانی را برنمیتابند.
13.مغلطهی دوباره: این که میتوان هایکو را به صورت ایرانی درآورد یا نمیتوان، یک چیز است و این که تعریف دقیق سهگانی پسندیده است یا ناپسند، چیزی دیگر، ولی ایشان ضمن تن دادن دوباره به مغلطه، میکوشند با نفی اولی به نفی دومی بپردازند.
14.تناقض سهباره: کوششهای عملی آقای نوذری در شعر به همان ایرانیسازی هایکو محدود بوده است و بر این پایه، حتی میان حرف و عملشان تناقض وجود دارد؛ یعنی هم امکان این کار را به نحوی مورد تردید قرار میدهند و هم سعی داشتهاند هایکو ایرانی بسرایند و دستکم از کارهایشان چیزی جز این به نظر نمیرسد.
15.نفی جنبهی معرفتی هنر: آقای نوذری هر تعریفی در باب شعر را قراردادی میشمارند. اگر چنین باشد، دیگر نباید به هیچ نظریهی ادبی اعتقاد داشت، چون قاعدتاً نظریههای ادبی هم دربردارندهی تعاریف و بنابراین قراردادیاند. حتی میتوان پا را فراتر نهاد و گفت، اساساً همهی علوم قراردادیاند و بدینگونه چیزی از معارف بشری باقی نمیماند. ایشان مستحضرند که معارف بشری در سه دستهی ذوفی و عقلی و حسی میگنجند و معارف ذوقی و از جمله مباحث شعری هم، جنبهی استدلالی دارند و این جنبهی آنها با ذوقی بودن موضوعاتشان در تعارض نیست. این نکته بویژه از چشمانداز روش اشراقی ما سهگانیپردازان، بسیار عادی مینماید، چه، در این روش، جمع میان تأله و بحث یا همان عمل و نظر یا همان ذوق و علم، کار متعارفی است.
16.توهین: آقای نوذری، مطابق دأب پیشین، راه توهین در پیش میگیرند و دلیل توجه به قالبهای طراحیشدهای مانند سهگانی را تنبلی ذهنی تلقی میکنند. مقابله به مثل کار ما نیست، اما فقط محض پاسخ میگوییم: پس غزلسرایان و نیماییسرایان که در قالبهای طراحیشده طبعآزمایی میکنند، به تنبلی ذهنی دچارند؟ و در این صورت، حتی شما که هایکو میسرایید، از این عیب بری نیستید. خیر عزیز من! خلاقیتهای فردی در مرحلهای آنسوی اندیشیدن به قالب، دست میدهد؛ آنجا که قالب با همهی زیروبمهایش حاضر و آماده است و تازه، شاعر میکوشد یافتههای شاعرانهاش را در آن بریزد. به نظر بنده، مثلاً مولوی بدون وجود پیشینی قالب غزل یا قالب مثنوی هرگز به این درجه از کشف و شهود شاعرانه نمیرسید و بر این پایه، کسانی که این قالبها را پدید آوردهاند، سود کارشان برای شعر فارسی کمتر از سود شعرهای مولوی نبوده است.
17.تحقیر حریفان: آقای نوذری، با هدف پیش بردن اغراضشان، برای شاعران سهگانی و پریسکه و رباعی و دوبیتی از تعبیر معنادار «جوان» سود جستهاند. من به عنوان کسی که با بیشتر سهگانیپردازان کمابیش دمخور بودهام، دهها سهگانیپرداز میشناسم که شهرت کشوری دارند یا دستکم در حوزهی جغرافیاییاشان معروفند. نام بردن از آنان را به وقتی مناسبتر وامیگذارم، ولی لازم است خاطرنشان سازم، طی ماههای اخیر، حدود سه هزار سهگانی را وارسیدهایم و حدود چهارصد سهگانی عالی به معنای اخص کلمه یافتهایم که انشاءالله در مجموعهای انتشار خواهند پذیرفت. آیا این عملکرد، برای چهار سال کافی نیست؟
18.فرار از پذیرش حقیقت: آقای نوذری طی پاسخ بالا گفتهاند: «ما ذهن عادتزدهی تنبلی داریم و هر ذهن تنبلی دنبال تعریف است [...]؛ این که جوانهای ما توجه زیادی به رباعی و دوبیتی یا پریسکه یا سهگانی دارند، به همین دلیل است». این سخن، اقرار غیرمستقیم ایشان به موفقیت سهگانی تلقی میشود و از دیدگاه ما این موفقیت در جنب بیتوجهی به قالبهای ناموفقی مانند هایکو و نوخسروانی، جای دقت نظر دارد. بهتر است آقای نوذری در مقام صاحبنظر، دلایل چنین موفقیتی را واکاوند، نه این که از پذیرش حقیقت سر بپیچند. بااینحال، ما پیشاپیش فقط سه دلیل را برای ایشان معرفی میکنیم و باشد که بیندیشند:
الف) ایرانی بودن و این که اصالتش به نمونههای خام پیشین میرسد و این هیچگاه نقطهی ضعف سهگانی نیست، که نقطهی قوت آن است. بااینوصف، تغییرات ما بر روی آن نمونههای خام، کارگر افتاده است و بدین دلیل، عدم موفقیت چنان نمونههایی، با سهگانی در مسیر موفقیت قرار گرفته است. این کار کم از زنده ساختن مرده ندارد. احیاگری متاعی نیست که بر هر سر بازاری باشد. ناگفته نگذاریم که ایرانی بودن سهگانی تنها به آنچه گذشت، خلاصه نمیشود و واقعاً ظلم است که پیشینهی سهگانی را صرفاً در امثال خسروانی و نوخسروانی خلاصه کنیم. سهگانی از یک چشمانداز، سازمانبندی امروزی همان تکبیتهای سبک هندی است و بدین دلیل ریشه در غزل نیز دارد. سهگانی حتی ضربهی ذهنی آخرش را از دوبیتی و رباعی وام گرفته است و بنابراین ریشهاش بدانها هم میرسد. جمع این ویژگیها بعلاوهی ویژگیهای دیگر است که سهگانی را میسازد.
ب) بهروز بودن و این که دستاوردهای شعری نیما و شاملو نیز در سهگانی هضم شده است. سهگانی سه شاخهی کلاسیک و نیمایی و سپید دارد و همین اندازه کافی است تا به روزآمدی آن پیببریم. بااینحال، سهگانی حتی از نیما و شاملو برگذشته است و به افقهای تازهتری چشم دوخته است که در آن، سه دهه شعر انقلاب هم به مثابهی تجربههای سودمند ظهور کرده است. در یک کلام، سهگانی شعر همین امروز ماست.
ج) نوآورانه بودن و این که در سهگانی، فرایند تاریخی خلاقیت ادبی با همهی جذابیتها و موانعش قابل مشاهده است. سهگانی تا کنون این مسیرهای تکاملی را پشت سر گذاشته است و همه همراه با نمونههای عملی بنده و حمایت عملی و نظری سهگانیپردازان و پاسخگویی مداوم ما به ایرادگیریها و مانعتراشیهای مخالفان: تعریف اولیه، به دست دادن پارهای فرمها، تعریف کاملتر، به دست دادن فرمهای بیشتر، معرفی عناوین اصول هفتگانه، تعیین اختیارات و عیوب، معرفی شاخهها، ارائهی موضوعات، ارائهی جهانبینی، تبیین اصول هفتگانه، عرضهی بوطیقای کامل و سرانجام عرضهی شاخهی چهارم سهگانی. شاید آنچه بیش از هر چیز برای شاعران سهگانیپرداز، جالب توجه مینماید قدم زدن در مسیری باشد که تاکنون طی نشده است و تازه میخواهند کوهها و جنگلها و دریاهایش را کشف کنند و همین ابداعگری سهگانی این مسیر را گشوده است. ما برای سهگانی دستگاه منسجمی بر اساس دستاوردهای سالها تجربهی شخصی قبلی پدیدار ساختهایم که امکان مانورهای فراوانی برای آن فراهم میسازد؛ چیزی که یکی دو نفر را به هوس انداخت تا حیثیتشان را فدای ربایش ناشیانهی سهگانی با نام «نوخسروانی» یا «سهکایی» یا عنوان کلی «کوتاه» سازند و آنگونه که پیداست، حتی «هایکو» بدش نمیآید آن را نجویده ببلعد. اینها را بیفزایید بر مرزبندیهای دقیق و امکان کاربرد وزنهای گوناگون و جهانبینی اشراقی و کلاً نگاه تازهی سهگانی و ببینید چه رشکها که برنمیانگیزد!
بپذیریم که شعر کوتاه ما به چنین کلکسیون ارزندهای نیاز داشت و بکوشیم بر داراییهای این کلکسیون بیفزاییم، نه این که بخواهیم از آنها بکاهیم و با اسیدپاشی متعصبانه، چهرهی مینیاتوری آن را خدشهدار سازیم.