تو مطلع یک هوای تازه تداوم یک مسیر بودی
روایت دل سپردن ما به وعده ای ناگزیر بودی
تجسم سادگی، صداقت، خلوص، آرامش استقامت
به دیده ی انتظار ملت تو چشمه ای در کویر بودی
شبیه دریا پر از تلاطم شبیه صحرا پر از تکلم
شبیه توفان شبیه باران، شبیه...نه... بی نظیر بودی
تو خاکی و همنشین مردم تو اعتماد و یقین مردم
امید مردم امین مردم امیر بودی کبیر بودی
نگاهت از اشک روضه ها تر ز چشمه ی روضه ی رضا تر
ز مرز جغرافیا فراتر نگاهبانی بصیر بودی
تو سوختی در خودت بدان سان که خانه ی من شود گلستان
به مهر خورشید در خراسان چقدر روشن ضمیر بودی
تو زنده ای زنده و نمیرا که با نگاه صبور و گیرا
شکایت هر که را پذیرا که خستگی ناپذیر بودی
صبورمردا غیور مردا دلیل امروز و راه فردا
نمادی از سربلندی آری که قله ای سربه زیر بودی
چقدر سید فروتنی تو بمان که سرباز میهنی تو
چه زود بی تاب رفتنی تو چه زود، ای کاش دیر بودی
73
0
5
زلال آمدن ماه را در آینه دیدن
به داد شب زدگان عین نور ماه رسیدن
به زیر ابر غباری سیاه چهره نرفتن
به کنج گنجه امنی به کام دل نخزیدن
نشسته رو به گل و سار و سرو و بید و اقاقی
بهار تازه نفس را به جسم باغ دمیدن
خلاصه قصه همین است آدمی که خدایی ست
خلاصه قصه همین است جای فلسفه چیدن
نخواست واژه بگوید که حال باغ چگونه ست
بنای آینه بر دیدن است تا که شنیدن
مرام کیست شکایت به جز به چاه نبردن؟
هر آنچه سنگ ببارد به جان خسته خریدن
نسیم بودی و از خود رها و با همه همراه
بهای جان رهایت نبود غیر پریدن
شهید خطه ی خدمت تو را به دوش گرفتیم
و ذکرخیر تو گفتیم بین آه کشیدن
49
0
3
خوشا سعادتِ همواره در سفر بودن
به سمت مقصد هستی گشودهپر بودن
پیامِ عشق به سرتاسر جهان بردن
کبوترانه بر این بام نامهبر بودن
لباس عافیت از جان خویش برکندن
همآشیان و همآغوش با خطر بودن
نخفتن از تبِ اندوه کودکانِ حصار
به داغ غربتِ سردار، خونجگر بودن
به پاسداری ایران خوشا صدفمانند
خوشا فدایی این مرز پرگهر بودن
ترازِ راستی و راستقامتی، چون سرو
خوشا که بر سر این خاک سایهور بودن
شگرف و شاد و شکیبا چو فرش ایرانی
چو شعر سعدی شیراز جلوهگر بودن
سخن ز خویش نگفتن، ز خویش بیخبری
از آشیانهٔ خورشید با خبر بودن
نظر ز سیم و زر و مال و جاه پوشیدن
از ارتفاع جهان صاحبِ نظر بودن
خوشا به گفتهٔ اغیار قدرنادیدن
ولی به دیدهٔ جانان عزیزتر بودن
ز طعنههای حسودان خوشا نرنجیدن
به تیرهای عنودان خوشا سپر بودن
خوشا سکوت، خوشا عاشقی، خوشا اندوه
خوشا فراغت از این خاکِ فتنهگر بودن
*
«محال نیست رجایی شدن»، رئیسی گفت
به ما که باز نشد چشممان به تر بودن
تو نیز با هنر خویش یادمان دادی
محال نیست دگرباره: «باهنر بودن»
با یاد شهید مظلوم «حسین امیرعبداللهیان»
236
0
4.89
دل که یکپارچه امّید و سراسر بیم است
منجنیقی ست که گهواره ی ابراهیم است
"زندگی" عطر خوشی بود که از شیشه پرید
شاهدم آن گل سرخی ست که در تقویم است
"آه" ما، "ماه" شد از حلقهی انگشتر تو
پرتو حادثه تفسیر همین یک میم است
بال پرواز تو در آتش اگر سوخت، چه باک!
حال پرواز تو روشنگر این اقلیم است
یادگار تو در آغوش مِه و جنگل و کوه
بالگردی ست که اعلامیه ی ترحیم است
عمر تو پیشکش حضرت سلطان شد و حال
شعر ما یکسره تقدیم به این" تقدیم" است
403
0
5
تقدیم به روح مطهر سید شهیدان خدمت
به امید انتخاب فرد اصلح
یکی باید بیاید... خاکی و بی ادعا باشد
شبیه حاج قاسم... مرد میدان... جان فدا باشد
یکی از جنس مردم... هم امانتدار و هم عاشق
یکی مثل خودت ...با درد مردم آشنا باشد
یکی مثل خودت... مثل خودت... مثل خودت... سید!
یکی مثل خودت هم عهد و پیمان با خدا باشد
به دنبال یکی مثل تو با فانوس می گردیم...
یکی که مثل تو آیینه باشد... بی ریا باشد
یکی مثل خودت... سرباز گمنام امام عصر
مرام و مسلکش مثل شهید کربلا باشد
در این بازار مکاره به دنبال کسی هستیم
که مثل تو مرید راه مردان خدا باشد
کسی که رنج مردم, خواب را دزدیده از چشمش
حسابش از حساب بی تفاوت ها جدا باشد
دریغا رفته ای...مردم به دنبال کسی هستند
مدیری قابل و شایسته مانند شما باشد...
530
0
3.5
سلام روشن بی پاسخ ما را علیکم باش
صبوری کن در آماج اهانتها، تبسم باش
گمان کردم تو را در کوه گم کردیم، اما نه
تو جاریتر میان رخوت دنیا تلاطم باش
تو جاریتر میان روستایی دور افتاده
پناه رنج محرومان، رفیق درد مردم باش
برای گردن افزونهخواهان تیغ برنده
برای بقچههای مستمندان نان گندم باش
رقیبانت اگر مدیون و مرعوب جناحیناند
سرافرازانه تنها زیر دین مشهد و قم باش
269
0
5
باید شهیدان ما را امروز دنیا ببیند
باشد که این آیهها را چشمان بینا ببیند
بر شانهی خاکی شهر تا آسمان رفت بالا
تا مزد افتادگی را امروز و اینجا ببیند
او سوخت تا بار دیگر چشمان گریان ایران
ققنوس را پر گشوده در آسمانها ببیند
افسوس درکی ندارم از آن همه زخم و تهمت
از حال مردی که خود را همواره تنها ببیند
میشد که از دور گاهی احوال گل را بپرسد
اما سفر کرد تا گل، تا حال گل را ببیند
امروز هر قطرهی اشک رای مجدد به او بود
وقت است نام خودش را در سیل آرا ببیند
345
0
5
تو مطلع یک هوای تازه، تو مقصد یک مسیر بودی
خلاصهی هر چه بود و باید، تو وعدهای ناگزیر بودی
تجسم سادگی، صداقت، خلوص، آرامش، استقامت
تولد یک امید دیگر، تو آرزویی نمیر بودی
شبیه دریا پر از تلاطم، شبیه صحرا پر از تکلم
شبیه طوفان، شبیه باران، شبیه نه! بینظیر بودی
به گوش باغ و درخت و جنگل، پیام یک رویش دوباره
به دیدهی انتظار مردم، تو چشمهای در کویر بودی
خوشا چنین روز و شب دویدن، به حال بیدستوپا رسیدن
تو مرد میدان جانفشانی، به راه خدمت دلیر بودی
تو یادگار کهای؟ رجایی؟ بهشتی روزگار مایی
به هر دلی از تو ردّپایی! ظهور خیر کثیر بودی
تو سوختی در خودت بدانسان که خانهی من شود گلستان
به لطف خورشید در خراسان چقدر روشنضمیر بودی
تو خاکی و همنشین مردم، تو محرمی، تو امین مردم
امید مردم یقین مردم، امیر بودی، کبیر بودی
نگاهت از اشک روضهها تر، ز چشمهی روضهی رضا تر
ز مرز جغرافیا فراتر نگاه کردی، بصیر بودی
مدیرِ بی دفتر جهادی، مجاهد جنگ اقتصادی
تو خون سرخی که با شهادت تداوم این مسیر بودی
تو زندهای زنده و نمیرا که با نگاه صبور و گیرا
شکایت هر که را پذیرا؛ که خستگیناپذیر بودی
دلیل امروز و راه فردا، شهید زهد و مثال تقوا
نمادی از سربلندی ما، که قلهای سربهزیر بودی
چقدر سید فروتنی تو، بمان که سرباز میهنی تو!
چه زود بیتاب رفتنی تو، دریغ... ایکاش دیر بودی!
637
0
3.67
به تن کردی عبای مشکی و شال سیادت را
ردای خدمت و تن پوش اخلاص و عبادت را
تمام عمر خود را وقف دین و مردمت کردی
کجا دیده است دنیا این همه عشق و ارادت را؟
تو با خونت، خط تحریف حق را برملا کردی
و از نو زنده کردی معنی صبر و رشادت را
مراد از «من قضی نحبه و منهم»بودی و آخر
گرفتی از علی موسی الرضا یک شب مرادت را
چه توفیقی از این بهتر که مثل جد مظلومت
نصیب و روزی ات کرده خدا رزق شهادت را؟ا
پس از این هر نسیمی می وزد از سمت کوهستان
تبرک می برد دامن به دامن عطر یادت را
شهادت, رزق خوبان جهان است و خدا هرگز
به آسانی نمی بخشد به هر کس این سعادت را
شهیدانه گذشتی از تمام لذت دنیا
خدا هم اینچنین بخشیده پاداش جهادت را
چنان خورشید تابیدی...که دنیا دیده از هر سو
کران تا بی کران...دریا به دریا امتدادت را
علیرغم تمام طعنه ها و ناسپاسی ها
خدا انداخت بر روی زبانها نام و یادت را
225
0
5
از امامِ خود شهادت خواست ،حاجت را ببین
حاجتش هم داده شد، راه شهادت را ببین
خاکِ مردمدار بودن بر عبایش مینشست
شال سبزش سهم جنگل شد، سیادت را ببین
بوسه ای از حاج قاسم داشت بر پیشانی اش
همسفر شد با همان بوسه، رفاقت را ببین
ما هیاهوها ی ناکارآمد این جا ماندهایم
آن سکوت اهل شهادت بود، قسمت را ببین
ای دلم! بازارهای بیشهادت را نگاه
خودفروشی را نظر کن ،اُفت قیمت را ببین
آتش از عشق حسین و جان از ابراهیم هاست
آه، خاکستر شدن از این حرارت را ببین
در خبر آمد که صاحب دولتی پرواز کرد
دفن شد پایین ِ پای دوست، دولت را ببین
265
1
4.4
چون مسیحی تشنه با گیسوی در هم دیدمت
در طنین گریهی گُلهای مریم دیدمت
ای تو را رزق شهادت در بلند ورزقان
مثلِ آیاتِ جهاد ای کوه، محکم دیدمت
میگذشتی از شب نهجالبلاغه با علی
در مصاف کوفه ای از ابنملجم دیدمت
چشمهایت بر گلوی تشنهی شطّ فرات
با شهیدان عطش، ظهر محرّم دیدمت
دیدمت با نوشدارویی به زخم سیستان
مرهمی از نو به داغ کهنهی بم دیدمت
سوی بوشهر آمدی ای سید دریا به دوش
شب نشین ساحل بی تاب دیلم دیدمت
نقشه ی گرسیوزان قتل سیاووش تو بود
وقت خونخواهی اگر همپای رستم دیدمت
بوسهاش مهر سلیمانیست بر پیشانیات
گاه همت گاه تهرانی مقدّم دیدمت
خم نیاوردی به ابرو در هجوم تیرها
در صبوری هم از آن مشهور عالم دیدمت
چشم هایت بر کمانداران کوی هفت تیر
بین هفتاد و دو گل، قدر مسلم دیدمت
دست در دست بهشتی رد شدی از شعلهها
با دمِ گرم رجایی در همان دم دیدمت
دیدهام در شامگاه کودکان غزهات
با تمام ابرهای گریه نمنم دیدمت
دیدی اسماعیلهایت را به قربانگاه عشق
با گلوی خونفشان در پای زمزم دیدمت
میرمد شیطان هم از این تیرهی شربالیهود
سنگ در کف رو به شیطان مجسم دیدمت
ای شهید غربت جمهور ای دست کریم
در شب گلچرخ ارواح مکرم دیدمت..
پرچمت بالاست مثل حاج قاسم تا ابد
بسکه در رسم ستم سوزی مصمم دیدمت
160
0
5
فراق تن، فراق جان، تو را از ما نمیگیرد
تو اهل وصلی و هجران تو را از ما نمیگیرد
تو را چون حضرت سلطان به ما بخشیده پیش از این
یقین دارم که بعد از آن تو را از ما نمیگیرد
هوا ناسازگاری میکند اما نمیداند
تگرگ و تندر و طوفان تو را از ما نمیگیرد
که مرگ ای زندهٔ باقی! تو را در ما نخواهد کشت
که ابر ای روشن پنهان! تو را از ما نمیگیرد
تو رشک غیرتی، خون تو در رگهای ما جاریست
تو اشک حسرتی، باران تو را از ما نمیگیرد
تو پژواک صدای خستهٔ این ملتی، ای مرد!
بدان ای کوه، کوهستان تو را از ما نمیگیرد
تو ابراهیمی و آتش، «گلستان» نه «بهشتت» شد
و دیگر مکر نمرودان تو را از ما نمیگیرد
به خطّ خون تو سطری جدید آغاز خواهد شد
که هرگز نقطهٔ پایان تو را از ما نمیگیرد..
اگرچه نعمتی بودی که قدرش را ندانستیم
خدا حتی پس از کفران تو را از ما نمیگیرد
شهیدت نیز جا دارد که آقایی کند بر ما
شهادت نیز آقاجان تو را از ما نمیگیرد
334
0
5
عبادت قبول و شهادت مبارک
مبارک تو را این سعادت؛ مبارک
شهیدانه ماندی، شهیدانه رفتی
تو ای ناتمام! امتدادت مبارک
شهادت اگر ابتدای شهود است
چنین مردنی چون ولادت مبارک
مبادا که عادت شود زنده بودن
شهیدا! تو را خرقِ عادت مبارک
سیاست مبارک شد از راه و رسمت
به دوشت ردای سیادت مبارک
به خدمت کمر بستهای؛ خستهای؟ نه
خداقوت! اجر جهادت مبارک
شهیدا! سعیدا! امیدا! مریدا!
رسیدی به کام مرادت؛ مبارک
خوشا نام و یادی که ماند از تو با ما
که نامت عزیز است و یادت مبارک
394
0
5
برای مادر شهید رئیسی
واکر به دست، پیرزنی خسته
میرفت سوی تخت خود آهسته
در آتش فراق پسر میسوخت
میگفت با غریبه و وابسته:
"آیا ز خاک پر زده فرزندم؟
آیا کبوترم ز قفس رسته؟"
بیرون خانه منتظرش بودند
مردم چه ناشناس چه برجسته
هر دم برای تسلیت از هر سو
میآمدند در صف پیوسته
مثل کبوتران حرم پر زد
مشهد به سوی آن زن وارسته
هرچند او برای پذیرایی
جایی نداشت درخور و شایسته
حتی نداشت خانهی دلبازی
مشرف به صحن و گنبد و گلدسته
اما شبیه بال ملائک بود
آن دست پر چروک حنابسته
318
0
5
صبح آمد و شب نگرانی سحر نشد
یلدای دوری تو دریغا به سر نشد
از هر کرانه تیر دعایی روانه بود
از این میانه آه یکی کارگر نشد
از ما چرا گرفت دلت مهربانترین
بر ما دوباره ماه چرا جلوهگر نشد
در آتش فراق، دویدن به دشت و کوه
دردا حریف تاب و تب این جگر نشد
چون ابر کوهها، همه شب را گریستیم
باران حریف این تپش بیثمر نشد
لبخند تو که دلخوشی ماست از جهان
باشد برای روز قیامت اگر نشد
چون من نفس نداشت قلم در غمت دریغ
میخواست تا که گریه کند بیشتر نشد
343
0
5
سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند
از این حسرت روزمره، کشیدندشان ذره ذره
که بیحاشیه، بیتکلف، به متن و به معنا رسیدند
من المؤمنین رجالٌ... که دنیا شب قدرشان بود
شنیدند «من ینتظرْ...» را، به «قرآن»، به «احیا» رسیدند
به تاریکِ شب، هدیه دادند درخشیدن اشکشان را
از آن تیرگیها گذشتند، به این روشنیها رسیدند
به دل، زخم و بر لب، تبسم...
همهْ دردشان درد مردم
به آغوش گرم شهادت برای مداوا رسیدند
پس از سالها رنج دنیا، نیفتاده بودند از پا
مقام رضا رزقشان شد، به لبخند زهرا رسیدند
دریغا و دردا که ماندیم، عجب سهمگین است ماندن
چه جانانه از جان گذشتند، شگفتا چه زیبا رسیدند
نه از مدعیها نبودند، گرفتار دنیا نبودند
ببین این صف اولیها، به آغوش مولا رسیدند
440
0
4
پاره تن... پاره عبا... سمت حرم برگشتی
مگر از دشت بلا سمت حرم برگشتی؟
عرش لرزید... ملائک به سر و سینه زدند
اربا اربا شده تا سمت حرم برگشتی
با لب تشنه... تن خسته به میدان رفتی
رفتی و با شهدا سمت حرم برگشتی
چه جلال و جبروتی شده تشییع تنت
مگر از کرببلا سمت حرم برگشتی؟
روضه خوان ها همگی روضه سقا خواندند
تا سر و دست جدا... سمت حرم برگشتی
حاجیان در سفر مکه و تو...مشهد و قم
مثل پروانه رها... سمت حرم برگشتی
زیر تابوت تو رفتند و طوافت دادند
صبح از سعی صفا سمت حرم برگشتی
عید قربان نشده... حج تو مقبول افتاد
زخمی و آبله پا سمت حرم برگشتی
نفس باد معطر شده از لبیکت
مگر از کوه منا سمت حرم برگشتی؟
::
خدمت خلق خدا... «افضل من الف حج...»
آه ای رو ح خدا سمت خدا بر گشتی...
103
0
5
کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان
کاش بیدار شوم، اول اخبار تو باشی
سرزده سر زده باشی به دوتا شهر و دهستان
رفته باشی سفر خارجه و زود بیایی
بروی باز به محرومترین نقطهی ایران
با عبای گِلی و عینک و عمامهی خاکی
پای درد دل مردم بنشینی کف میدان!
-زاهدان- تا به کسی خسته نباشید بگویی
یا کلنگی بزنی مدرسهای را به مریوان...
▫️
کاش بیدار شوم، زائر مشهد شده باشم
شب میلاد رضا باشد و خوش باشم و خندان
کاش بیدار شوم، زیرنویس خبر امشب
فقط از باد بگوید، فقط از بارش باران
748
2
3.89
رواق چشم جهان داغدار قامت توست
به هر طرف که نظر می کنم حکایت توست
دوباره قرعه ی خدمت به نام تو افتاد
بیا به سوی حرم موعد زیارت توست
رواق ها همه آماده ی حضور تو اند
به اشتیاق نمازی که با امامت توست
کنار شاه خراسان قرار می گیری ...
مبارک است مقامت که مزد خدمت توست
تمام عمر دویدی به شوق این ساعت
بخواب کنج حرم! وقت استراحت توست
عبای خاکی و عمامه ای که خونین است
و زخم و رنج که میراثی از سیادت توست...
گواه توست که بر وعده ات عمل کردی
که قطره قطره ی خون تو صدق صحبت توست
و داد غسل شهادت تن تو را باران...
لقاء حضرت حق این چنین لیاقت توست
هنوز هم نشده باورم خبر ها را !
ولی دریغ! خبر حاکی از شهادت توست...
456
0
4.44
اخبار وهمآلوده و اخبار در مه
پیچیده آواز غمی انگار در مه
ای دشتها! کو رد پای رود در برف؟
ای کوهها! کو رد پای یار در مه؟
کو آن نگاه شعلهور در باد و بوران؟
آن شورِ آتشپوش و مشعلدار در مه؟
دیماه را من پیش از این یخ کرده بودم
اردیبهشتم گم شده اینبار در مه
از لابلای صخرهها داغی شکفته
گل کرده یک اندوه بیتکرار در مه
چشم و دلت روشن که تا این شب شود صبح
فانوس میماند فقط بیدار در مه
تاریک اگر ماندی، هوالنّوری بگو باز
تا روشناییها قدم بردار در مه
ققنوس من! برخیز از خاکستر رنج
ایران من! برخیز از آوار در مه
196
0
5
ای مرد! در میانه میدان چه می کنی؟!
در لابلای جنگل و باران چه می کنی؟!
میز ریاست تو چه کم داشت از رفاه
در ورزقان و در مه و بوران چه می کنی؟!
دل کنده از اوامر و دستور و پایتحت
در نقطه های مرزی ایران چه می کنی؟!
ای هفت روز هفته، به فکر ضعیف ها!
همشانه فقیر و ضعیفان چه می کنی؟!
تهران اگر که شهر و مقرّ ریاست است
پس در میان ایل و دهستان چه می کنی؟!
4647
27
3.84
پر از توایم، پراکنده ای هوایت را
سپرده ای به پرنده غم صدایت را
به ابر و ماه و درختانِ دائما به قنوت
سپردی اشک و نماز شب و و دعایت را
چگونه بود که اینقدر گرم و گیرا بود؟
به گوش ما بچشان لحن ربّنایت را
برای اینکه به ماه راه را نشان بدهی
به جا گذاشتی ای رود، ردّ پایت را
چقدر مثل رجایی چقدر باهنری
به ما نشان بده ایمان آشنایت را
به قله ها که رسیدی، رها شدی، آری
چگونه شرح دهم اوج ماجرایت را؟
به جز صلابت و خدمت نبود در کارت
نبود، هر چه گشتیم عکس هایت را
چقدر جای تو خوب است، هیچکس اما
برای ما نگرفته هنوز جایت را...
150
0
5
هرچه صدا کردیم: «ابراهیم!»
اسم تو حتی برنگشت از کوه
آنقدر روحت بیقراری کرد
جسم تو حتی برنگشت از کوه
اردیبهشت اردیجهنم شد
هر صفحه تقویم را سوزاند
این بار آتش سرد شد اما
وقتی که ابراهیم را سوزاند
گشتیم دنبال پر و بالت
گفتند دیگر وا نخواهد شد
جز بالگرد سوخته چیزی
پیدا نشد، پیدا نخواهد شد
تو کوه دردی بودی و رفتی
ای کوه درد! ای کاش برگردی
آن بالگرد ای کاش برگردد
با بالگرد ای کاش برگردی
چشم انتظار دیدنت گشتند
حتی شهیدان خدایی هم
آن سو «بهشتی» بیقرار تو
آن سوتر انگاری «رجایی» هم
این ملت دردآشنا دیروز
در شادی و غم انتخابت کرد
ای انتخاب مردم ایران!
حالا خدا هم انتخابت کرد
811
2
2.93
آری همین امروز و فردا باز می گردیم
ما اهل آنجاییم، از اینجا باز می گردیم
با پای خود سر در نیاوردیم از این اطراف
با پای خود یک روز اما باز می گردیم
چون ابرها صحرا به صحرا برد ما را باد
چون رودها صحرا به صحرا باز می گردیم
این زندگی مکثی ست مابین دو تا سجده
استغفراللهی بگو، ما باز می گردیم
بین جماعت هم نماز ما فرادا بود
عمری ست تنهاییم و تنها باز می گردیم(۱)
ما عاقبت "انا الیه راجعون" بر لب
از کوچه بن بست دنیا باز می گردیم
--------------------
(۱) و لقد جئتمونا فرادا کما خلقناکم اول مره( همانا تنها به سوی ما آمدید، آن سان که در آغاز آفریدیمتان)انعام/۹۴
3429
2
4.47