راهی بجز مبارزه باقی نمانده است... / مهدی جهاندار

بیست و چهار ساعته گرم جهاد بود
شصت و سه سال بر سر یک اعتقاد بود

فرجام عاشقان علی سرخ مردن است
در خون خود برای خدا غلت خوردن است

ای عشق! همّتی که مسلمان بایستیم
تا لااقل کنار شهیدان بایستیم

کشتار دسته‌جمعی زن‌ها و کودکان
این است واقعیّت امروزِ این جهان

چندین هزار کودک دیگر تلف شوند،
حکام بی‌حیای جهان با شرف شوند؟!

ای شب! به انتهای دقایق خوش آمدی
یعنی به عصر وعده‌ی صادق خوش آمدی

آری نفس بکش که نفس‌های آخِر است
خوش دست و پا بزن که خداوند، ماکر است

کودک‌کشِ غریب‌کشِ وحشی حقیر!
ای گرگ هار! ژست حقوق بشر نگیر

دوران ظلم و سلطه‌گری سر رسیده است
هنگام کندن درِ خیبر رسیده است

جز دُرد در پیاله‌ی ساقی نمانده است
راهی بجز مبارزه باقی نمانده است...
39 0

پس چه شد آن انتقام سخت‌ میدان‌دارها؟ / رضا یزدانی

یک به یک پرپر شدند این روزها عمّارها
پس چه شد آن انتقام سخت‌ میدان‌دارها؟

پس چه شد آن انتقام سخت ای مردانِ مرد؟
خسته‌ایم از این همه اصرارها... انکارها...

داغداریم؛ آری آری... داغدار لاله‌ها
بی‌قراریم؛ آری آری... بی‌قرارِ یارها

می‌کُشند از ما چه بی‌رحمانه، بی‌احساس‌ها
می‌کُشند از ما چه بی‌اندازه، بی‌مقدارها

این که زیر خاک و خون مانده است، "حزب‌الله" نیست
آرزوی انتقام ماست در آوارها

آه... پرپر گشت "اسماعیل"... "ابراهیم" سوخت
از غم "سیدحسن"... آتش گرفتم بارها

"انتقام ماست قطعی... انتقام ما..." چه شد؟
آه از این تکرارها... تکرارها... تکرارها...

آرزوها ابر شد؛ چون فرصتی کوتاه رفت
"جاء نصرالله" می‌خواندیم، "نصرالله" رفت
 
148 0 5

در کدام جبهه ایستاده‌ایم؟  / حسین محسنات

صحنۀ نبرد حق و باطل است
لحظه، لحظه‌های مرگ و زندگی‌ست
سیدِ مقاومت شهید شد
فرصتی برای اشک و گریه نیست

پرچم حسین را نظاره کن 
مادران قدخمیده را ببین
حرمله سه‌شعبه را کشیده است
کودک گلوبریده را ببین

یک قدم به فتح قله مانده است
لحظۀ نبرد کو به کوی ماست
در کدام جبهه ایستاده‌ایم؟ 
شمر در سپاه روبروی ماست

نامه‌ای رسیده از امام ما
نامه‌ای مِنَ الحبیب اِلیَ الحبیب
حکم قطعی جهاد آخر است 
بوی کربلا رسیده، بوی سیب 

این سپاه آخرالزمان ماست
لشکر اراده‌های آهنین
می‌کُشند و زنده می‌شویم باز
از دل شراره‌های آتشین

ای زمین خسته‌دل صبور باش
روزگار غم عبور می‌کند
عن‌قریب با سپاه عاشقان
منجی بشر ظهور می‌کند 
60 0

اگر به خاک نشستیم، از شکست نبود / فاطمه عارف نژاد

هزار سوگ چشیدیم و داغدار شدیم
چه شد که نسل خبرهای ناگوار شدیم؟

صدای شیون بیروت در جهان پیچید
شبی که باز پر از بهت انفجار شدیم

چقدر دیر به خود آمدیم وقت وداع
چقدر زود به نادیدنت دچار شدیم

دوباره روضه به سمت نیامدن رفت… آه
دوباره خیره به یک اسب بی‌سوار شدیم..

اگر به خاک نشستیم، از شکست نبود
که گرم خواندن آیات سجده‌دار شدیم 

قسم به ماه که ما پیش‌مرگ حضرت صبح…
قسم به سرو که قربانی بهار شدیم
72 0 5

شدم‌ عاقبت غرق نصرمن الله ... / فاطمه معصومه شریف

به آسایش جان و تن فکر کردم 
به آرامش خویشتن فکر کردم

به دلبستگی های این زندگی آه 
چه خودخواه بودم به من فکر کردم 

اگر چه فلسطین و لبنان در آتش
به امنیتم در وطن فکر کردم 

چرا جای اینکه بسوزم از این غم 
به با غصه ها ساختن فکر کردم ؟


پس از حاج قاسم ولی شب به شب من 
به آن ماه خونین بدن فکر کردم 

شدم‌ عاقبت غرق نصرمن الله ...
به چشمان سیدحسن فکر کردم ...
 
45 0