شعر عاشواریی

14 دی 1391 | 564 | 0

این مطلب در تاریخ پنجشنبه, 14 دی,1391 در وبلاگ اصغر عظیمی مهر ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

امروز اربعین حسین(ع)است ! چه شعری؟!

غزل عاشورایی دیگری بخوانید.

 

یک به یک سرهای سبز از روی تن ها ریخته

بر زمین چون برگ گل دست و سر و پا ریخته

 

این بیابان روزگاری لاله زاری می شود

بس که خون عاشقان بر خاک صحرا ریخته

 

اهل دل در سر سپردن بی نیازند از کلام!

خون خود را هرکه اینجا با یک ایما ریخته!

 

هیچ کس غیر از خود یوسف نمیداند که چیست

آتش عشقی که بر جان زلیخا ریخته!

 

رود میریزد به دریا غالبا ! اما ببین

در کنار علقمه دریا به دریا ریخته!

 

من یقین دارم خدا با خلق خاک کربلا

خاک خود را اینچنین بر فرق دنیا ریخته

 

گفت موسی : کاشکی می شد خدا را دید! و حق

نوری از خورشید نی در طور سینا ریخته!

 

نور خورشید اغلب از بالا به پایین بوده است!

در تنور خولی از پایین به بالا ریخته!

 

کی کسی سمت پیمبرزاده سنگ انداخته ست ؟!

حتما اینجا کیسه ای از نان مولا ریخته!

 

تا نگوید کس «اناالمجنون» نمیداند که چیست-

ارزش اشکی که از چشمان لیلا ریخته!

 

خوش به حال هرکه عمر و جان و مال خویش را

زیر پای تک تک اولاد زهرا ریخته!

 

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

نویسندگان