از خویش می روم که تو با خود بیاری ام

شاعر: قیصر امین پور

14 آذر 1393 | 13152 | 5

از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام
گل کرد خارخار شب بی قراری ام

تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم درآیینه کاری ام

گر من به شوق دیدنت از خویش می روم
از خویش می روم که تو با خود بیاری ام

بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست برآری به یاری ام

کاری به کار غیر ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری ام

تا ساحل قرار تو چون موج بی قرار
با رود رو به سوی تو دارم که جاری ام

با ناخنم به سنگ نوشتم: بیا، بیا
زان پیشتر که پاک شود یادگاری ام

قیصر امین پور

  • متولد: (زادهٔ ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ - درگذشته ۸ آبان ۱۳۸۶)
  • محل تولد: گتوند
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.09 با 57 رای


نظرات

عجمیان
24 آذر 1402 03:23 ق.ظ
ذهن و اندیشه خدایی و پاک قیصر امین پور و علاقه واقعی ایشان به امام زمانشان باعث جاودانگی نوشته هایش می شود.اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

جعفر علیزاده
26 خرداد 1402 11:24 ب.ظ
روحت شاد،واقعا اشعارت زیباست،انسان متحیر میشود از تمام صنایع بکار رفته در اشعارت واوزان شعری تو

دینا
18 بهمن 1400 01:50 ب.ظ
خیییلی بده

مهدیه صالح
25 بهمن 1398 10:40 ق.ظ
عااالیه

سیده
29 آبان 1397 12:20 ق.ظ
خیلی قشنگه,دوست دارم,گریه ام میگیره