از خویش می روم که تو با خود بیاری ام

شاعر: قیصر امین پور

۱۴ آذر ۱۳۹۳ | ۱۳۹۹۴ | ۶

از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام
گل کرد خارخار شب بی قراری ام

تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم درآیینه کاری ام

گر من به شوق دیدنت از خویش می روم
از خویش می روم که تو با خود بیاری ام

بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست برآری به یاری ام

کاری به کار غیر ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری ام

تا ساحل قرار تو چون موج بی قرار
با رود رو به سوی تو دارم که جاری ام

با ناخنم به سنگ نوشتم: بیا، بیا
زان پیشتر که پاک شود یادگاری ام

قیصر امین پور

  • متولد:
  • محل تولد: گتوند
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.08 با 60 رای


نظرات

محمودغلامی.واله
۰۸ مهر ۱۴۰۳ ۰۵:۴۳ ق.ظ
دلم سخت تنگ است «قیصر برایت
برای تو ای ناب نایاب
برای تو ای شاعر لطف آیینه و آب
برای تو و آن نگاه نجیبت
برای تمام خصال عجیب
دلم سخت تنگ است، قیصر
(واله گندمانی)

عجمیان
۲۴ آذر ۱۴۰۲ ۰۳:۲۳ ق.ظ
ذهن و اندیشه خدایی و پاک قیصر امین پور و علاقه واقعی ایشان به امام زمانشان باعث جاودانگی نوشته هایش می شود.اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

جعفر علیزاده
۲۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۱:۲۴ ب.ظ
روحت شاد،واقعا اشعارت زیباست،انسان متحیر میشود از تمام صنایع بکار رفته در اشعارت واوزان شعری تو

دینا
۱۸ بهمن ۱۴۰۰ ۰۱:۵۰ ب.ظ
خیییلی بده

مهدیه صالح
۲۵ بهمن ۱۳۹۸ ۱۰:۴۰ ق.ظ
عااالیه

سیده
۲۹ آبان ۱۳۹۷ ۱۲:۲۰ ق.ظ
خیلی قشنگه,دوست دارم,گریه ام میگیره