خورشید بر مدار تو می چرخد،مثل زنی که عاشق یک مرد است
یا بر خلاف شهر شما شاید،اینجا هوای رابطه ها سرد است
وجدان خواب رفته ی بیدارت،هرگز سوال از تو نمی پرسد
اینجا چگونه یک پسر تنها،شب را در این هوا سپری کرده است؟
باید کمی مواظب او باشی، تا دست گرگ های کمین کرده
هرگز به سایه اش نرسد حتی، با اینکه روز را به سر آورده ست
فرقی نمی کند به گمان من ،هر قدر هم که عاشق او باشی
هر روز طبق عادت معمولش،پاییز رنگ روسری اش زرد است
رویای مرد قاتل آهو شد،با ضامن تفنگ دو لولی که
بر روی دوش دارد و می گیرد ،احسااس او ضریح تو را در دست
بوی گلوله می دهد این گلدان، دارد کسی جنازه ی آهو را
پای پیاده می کشد از اینجا،تا مشهدی که در سر زن مرده ست