من از مسافرت با قطار می ترسم

15 شهریور 1393 | 514 | 0

این مطلب در تاریخ شنبه, 15 شهریور,1393 در وبلاگ محمد سعید میرزایی/یاسوج ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

خورشید بر مدار تو می چرخد،مثل زنی که عاشق یک مرد است

یا بر خلاف شهر شما شاید،اینجا هوای رابطه ها سرد است

وجدان خواب رفته ی بیدارت،هرگز سوال از تو نمی پرسد

اینجا چگونه یک پسر تنها،شب را در این هوا سپری کرده است؟

باید کمی مواظب او باشی، تا دست گرگ های کمین کرده

هرگز به سایه اش نرسد حتی، با اینکه روز را به سر آورده ست

فرقی نمی کند به گمان من ،هر قدر هم که عاشق او باشی

هر روز طبق عادت معمولش،پاییز رنگ روسری اش زرد است

رویای مرد قاتل آهو شد،با ضامن تفنگ دو لولی که

بر روی دوش دارد و می گیرد ،احسااس او ضریح تو را در دست

بوی گلوله می دهد این گلدان، دارد کسی جنازه ی آهو را

پای پیاده می کشد از اینجا،تا مشهدی که در سر زن مرده ست
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.