پس از تو باز در این خانه جنگ راه افتاد
دم غروب زنی بی درنگ راه افتاد
گذشت از دل صحرا دوباره آهویی
همین که آب دهان پلنگ راه افتاد
رسید تا به زمین گله ی پرستو ها
هزار دست به پا خواست سنگ راه افتاد
گرفت بوی تو را سایه ای سیاه به خویش
حواس خانه به هم خورد وجنگ راه افتاد
غروب شنبه از این خانه می گریخت زنی
غروب شنبه زنی با تفنگ راه افتاد