می گذرد این روزها
هم سختی هایش
هم آسانی ها
غم و شادی و هر چه هست... میگذرد
باز من می مانم و تو
باز من می مانم و عاشقانه هایم برای تو
باز من می مانم و عشق تو در بند بندتمام وجودم
تنها من می مانم و تنها تو
تویی که همیشه تنهایی و تنهایی مرا پر میکنی
مهربان خدای بی نظیر تمام عالم
دلتنگت شده ام
دلتنگ لحظه لحظه ی از تو نوشتن
برای تو نوشتن
باتو نوشتن
با تمام آن خلوصی که در یک آدم یافت میشد و دیگر نمیشود
یا شاید آدمش دیگر یافت نمی شود
یا
بازیافت نمی شود
نمی دانم
هر چه هست
دلتنگت شده ام
بعد از مدت های مدیدی که حتی خودم را به یاد نمی آوردم که حتی دلتنگ تو هم نمیشدم
دستم را بگیر
مثل تمام همیشه ای که گرفتی و تنهایم نگذاشتی
دلتنگم
دلتنگ...
آسمان فرصت پرواز بلندیست ولی
قصه این است چه اندازه کبوتر باشی
رباعی
گرچه همه جا فقط سکوتی بانو
تو مایه ی لغزش و سقوطی بانو
در دست تو گرچه سیب دندان زده نیست
اما تو مقصر هبوطی بانو!!!