بحثی شدیدا ذهنم را درگیر کرده است. در اصول فقه (اگر درست یادم مانده باشد) در بحث "ادلّه عقلی"(یعنی احکام عقلی که واسطه برای بهدست آوردن احکام شرعی قرار میگیرند)، دو جور دلیل داریم: "مستقلات عقلی" و "غیر مستقلات عقلی". بحثِ درازدامنی است، اما در جایی از این بحث و در بخش غیرمستقلات عقلی، بحث میشود از "مقدمات". باز اگر درست یادم مانده باشد، به لحاظ فقهی در این بحث، چهار جور مقدمه داریم:
ـ مقدمه وجوب: اینکه وجوب عملی در گروِ مقدمه آن باشد(مثل وجوب حج که در گرو استطاعت فرد است)؛
ـ مقدمه واجب: مقدمه ای که برای تحقق عمل واجب است(مثل گرفتن بلیط برای رفتن به سفر)؛
ـ مقدمه صحّت: اصل عمل، واجب است، اما شرط آن، صحّت مقدمه است(مثل صحت وضو برای نماز)؛
ـ مقدمه محقّقه يا مفوّته: مقدمهای که تحقق یا عدم تحقق به موقع آن باعث تحقق عمل یا فوت آن میشود؛
اکنون و با این مقدمات، نسبت «عشق به عنوان مقدمهی تعالی نفس»، کدام یک از انواع مقدمههای بالاست؟!!