دلتنگی...

۲۴ شهریور ۱۳۹۳ | ۵۲۲ | ۰

این مطلب در تاریخ دوشنبه, ۲۴ شهریور,۱۳۹۳ در وبلاگ محمدرضا تقی دخت ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

(این شعر نیست، دلتنگی است)

...
گاهی که دلتنگ مي شوی
کنار پنجره بايست 
ـ با سيگاری روشن يا جامی از شراب سرخ ـ
و به جيغ جيغ گنجشگان گوش کن...
گاهی که بی تاب مي شوی
صدف ها را در ته تنگ شيشه ای بشمار و ـ
دستت را در خاطره هايت فرو کن...
آنگونه که عاشقی دوست دارد دستش را در موهايت شانه کند...
گاهی که دلتنگ و بی تابی
ـ فقط گاهی ـ 
به ياد من باش...

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.