
چندین نهال نوجوان بودند
توی کلاس خانم پاییز
او اولین روز کلاسش گفت:
«دفترچه های مشق روی میز»
از دانش آموزان خود انجیر
توت و سپیدار و چنار و بید
در برگه های زرد و نارنجی
از فصل های سال می پرسید
صد تا سوال از ابر، از باران
یک امتحان مشکل و سنگین
پایان وقت امتحانش گفت
لطفا تمام برگه ها پایین
باد خنک انگار مبصر بود
او برگه ها را از زمین برداشت
هی فوت بازی کرد با آن ها
یک دانه هم روی زمین نگذاشت
