در بین غم هایم که گاهی می نویسم
یک شعر بی ربط فکاهی می نویسم
این شعر ها به چشم تو ربطی ندارد
من خیره در عمق نگاهی می نویسم
من خیره در عمق نگاهی که تو بودی
سرمنشا تقدیر آهی که تو بودی
تو خیره در چشمان باران دیده ی من
من خیره در قلب سیاهی که تو بودی
بانو!خیال تو که با قلبم قدم زد
تقدیر درد بی نظیری را رقم زد
در قهوه ی خوش طعم لبخند نگاهت
بانوی من!...این بار هم یک قطره سم زد
فی البداهه
نقد کنید