سوره ي نيلوفر/ إيمان عاشقانه...

۱۳ مهر ۱۳۹۳ | ۵۷۵ | ۰

این مطلب در تاریخ یکشنبه, ۱۳ مهر,۱۳۹۳ در وبلاگ محمدرضا تقی دخت ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

صليبِ ننگينی که روزی عيسای ناصری بر آن ميخکوب و کشته شد... چوبه‌ي ‌داری که حلّاج جوان از فراز آن به تماشای حقیقت نشست... درخت انجیری که دوهزار و چندصد سال پيش، روح ناآرام بودا در سايه آن به بيداری جاودان رسيد... خنجری که  بر گلوی اسماعيل خردسال...

شاهدان ايمان فراوان‌اند...

از شما مي‌پرسم: اگر مسيح جوان در "الجليل" به کهنسالی می‌رسيد و مي‌مرد؛ اگر حلّاجِ شيفته و شيدا، عارفی پير و فرتوت چون ديگران مي‌شد و مرگ را دربستر به انتظار مي‌نشست؛ اگر بودا در اشرافيت کاخ پدری و در سايه‌ي‌ ملاطفت ملازمان و چاکران جان مي‌داد و اگر اسماعيل، ترس نفس‌گيرِ کشته‌شدن با کارد آن‌هم به دست پدر را تجربه نمی‌کرد، آيا ايمان، راهی کور نبود؟!

اين‌ها نمونه‌های مشهورترند... شاهدان ايمان فراوان‌اند و شگفتا که هر چه در تاريخ اين ايمان‌هايِ بارورمي‌نگريم، مسئله «ايمان» ابعاد تازه‌اي مي‌یايد؛ صليبِ ننگينی که عيسا بر آن جوانمرگ شد، به نشانه‌ي ايمان مسيحی تبديل می‌شود، چوبه‌ي دار حسين منصور حلّاج، نماد ايمان و اعتقاد راسخ عارفان مي‌شود، درختِ ساده‌ي انجير، به عنوان تمثيلِ ايمان و بيداری تقديس مي‌شود و روزِ هولناک و مرگ‌آورِ دست و پازدن اسماعيل در زیر کاردِ برهنه‌ي پدر، مي‌شود عيد مقدس مسلمانان...

 هيجانی که در «ايمان عاشقانه» و «عشق مومنانه» است، در هيچ چيز ديگر يافتنی نيست...

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.