"گنجشکهای پاییز" اولین مجموعه شعر یک شاعر جوان
نوشته شده توسط کتابستان

"گنجشکهای پاییز" اولین مجموعه شعر شاعر جوان و موفق، اعظم سعادتمند است. این دفتر شامل سی و سه غزل است.این مجموعه شعر با این که اولین اثر مکتوب شاعر است اما از پختگی لازم برخوردار است.
شاعر زبانی ساده و سالم دارد و ایرادهای تألیفی در شعر او بسیار بسیار کم است. در غزل اول کتاب، شاعر حکایت به خانهی بخت رفتن خود را در بیانی شاعرانه گزارش میکند؛
چه مادرانه به این نوعروس می نگری
چگونه دل بکنم از تو خانه ی پدری
به قهر می روم و آشتی نخواهم کرد
مگر که باز برایم عروسکی بخری
..
به دست پاچگی ام زیرکانه می خندند
زنان با خبر از شیوه های عشوه گری
قبول!حادثه ای عاشقانه آورده ست
برای قصه ی من قهرمان تازه تری
شاعر روایت را با گفتوگو با خانه پدری خود آغاز میکند و از سختی دل کندن از آن سخن میگوید و از نگاه مادرانه که استعارهای از دشواری جدایی مادر از دختر است حرف میزند که بار عاطفی بیت را بالا میبرد و با ایجاد یک تناسب لفظی بین واژههای مادر و پدر بر جذابیتهای بیت افزوده است.
در بیت بعد از آن شاعر خود را به حال و هوای دخترانهای خود میبرد و از قهرهای دخترانهای حرف میزند با خریدن یک عروسک پایان مییابد و این خود نوعی دلتنگی شاعر نسبت به دوران اوایل دخترانگی خود است.
در ابیات پایانی غزل، شاعر قبول کرده که شرایط و مختصات زندگی او عوض شده و حتی این در لحن کلام او نمود عینی دارد.وقتی به صورت سربسته از دست پاچگی زنانه خود میگوید و این یعنی این که جایگاه خود و انتقال آن از دخترانگی به زنانگی را درک کرده است و در بیت بعد از آن با آوردن واژه "قبول" در ابتدای بیت به طور ناگهانی همه این تغییرها را میپذیرد و آن را با حادثه عاشقانهای توجیه میکند که همراه خود قهرمان تازهای را برای قصه او آورده است.
روحیه شاعر در این غزل همراه با تردید نسبت به مسیر عاشقانه خود همراه است که در غزلهایی مثل غزل شماره دو کتاب تقریباً این تردید به یقین میرسد؛
گفتی چه دارد چشم هایت جز سیاهی
یادت می آید شعر خواندم از پناهی
گفتم اگر با من می آیی چتر بردار
بی اعتبار است این هوای مهرماهی
من خانه ات هستم چه می خواهی عزیزم
از این مسافرخانه های بین راهی
گفتی بیا حرفی بگوییم از سر عشق
گفتم فدایت می شوم گفتی الهی..
شاعر در بیت اول به اشاره طعنه معشوقش اشاره میکند که مگر چشمهای تو حز سیاهی چه دارد و او در پاسخ چند سطر از شعری از مرحوم حسین پناهی را برایش میخواند؛
"شب در چشمان من است
به سیاهی چشم هایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشم هایم نگاه کن
شب و روز در چشمان من است
به چشم های من نگاه کن
پلک اگر فروبندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت"
شاعر با کمک تداعی شدن این چند سطر از حسین پناهی که در ذهن اکثریت مخاطبان جدی شعر وجود دارد و اگر هم نباشد، شاعر قبل از شروع شعرش به این سطور اشاره میکند، به نوستالوژیک و خاطره انگیزتر شدن فضای بیت کمک محسوسی میکند.
در بیت بعد از آن شاعر اشارهای ظریف دارد به بارانهای ناگهانی پاییزی و به طور مشخصتر مهر ماهی و به همراه داشتن چتر را به معشوقش توصیه میکند و در بیت بعد از آن از یک حس تمامیت خواهانه زنانه سخن میراند و خود را خانه دائمی مرد خود می داند و از معشوقههای گذری و کوتاه مدت با تعبیر "مسافر خانههای بین راهی" یاد میکند و میگوید تویی که مرا یعنی خانه دائمی خود را داری چه نیازی به این خوشیهای گذرا داری و در بیت بعد از آن از درخواست مرد خود برای عاشقانه سخن گفتن حرف میزند و جواب خود را در پاسخ به این درخواست اصطلاح عاشقانه "فدایت میشوم" معرفی میکند و پاسخ طرف مقابل عبارت "الهی" است که دوپهلوست و دارای ایهام است.
شاعر در شعرهایی که همین روال سادهنویسی در زبان و صمیمیت در کلام و بیان را پیش گرفته است بسیار موفق تر از شعرهایی بوده که سعی در ورود به فضاهای مضمونی و نزدیک شدن به ساختار غزل اصفهانی (هندی) را داشته است و نیز در سادهسراییهای خود بسیار راحت و روانتر میسراید.
آدرس مطلب:http://ketabestan.ir/book3/2263-%DA%AF%D9%86%D8%AC%D8%B4%DA%A9%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%DB%8C%DA%A9-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86