ابری...

۱۹ مهر ۱۳۹۳ | ۵۲۹ | ۰

این مطلب در تاریخ شنبه, ۱۹ مهر,۱۳۹۳ در وبلاگ محمدرضا تقی دخت ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

به خانه مى‌روم از كوچه... آسمان ابرى است
چه سود؟! خانه‌ى من نيز توأمان ابرى است

كتابخانه‌ام ابرى، اتاق‌ها ابرى
كنارِ ميزِ پر از شعر، شمعدان ابرى است

كنار پنجره‌ام... كوچه مثل من دلگير
درخت ابرى و تصوير ناودان ابرى است

به هُرمِ چاى كه چون دود مى‌رود بالا
نگاه مى‌كنم... احوال استكان ابرى است

صداى راديو از آن اتاق مى‌آيد:
"خبر رسيده كه سرتاسر جهان ابرى است"

#
خبر درست است... اما تو خوب مى‌داني
جهان كوچك من، بى‌تو، بى‌امان ابرى است

به گريه مى‌افتم... دلتنگم و گريزى نيست
هميشه روز و شبِ چشمِ عاشقان ابرى است

چگونه خيره شوم باز در پِى‌ات، كه هوا
براى ديدنِ ماه و ستارگان ابرى است

#
صدای رادیو... تکرار آن خبر که: "جهان..."
هواى خانه‌ى من نيز هم‌چنان ابرى است

محمدرضا تقى دخت

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: ۵ با ۱ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.