فقط چند لحظه کنارم بشین
یه رویای کوتاه تنها همین
ته آرزوهای من این شده
ته آرزو های ما رو ببین...
گم می شود حضور تو در پیچ و تاب من
سر فصل های قصه ی تو در کتاب من
حس می کنم تمام جهان زیر و رو شده
زخم نگاه خسته و داغت رفو شده
حس می کنم دوباره دلم را قدم زدی
هر لحظه ی نگاه مرا رنگ غم زدی
بانوی دل الهه ی زیبای مشرقی
تو سرنوشت شعر دلم را قدم زدی
پ.ن:
1
با دیر و دوری از سفرش دل نمی کند
مرغی که آشیانه ی سیمرغش آرزوست
2
بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیریست
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی
3
پدرانم همه سرگشته ی حیرت بودند
من اگر راه به جایی ببرم ناخلفم
4
پر از ترانه ی دردم مبین که خاموشم
نخاستم غم پنهانی ام کتاب شود