مي خواستم از ماتم دل با تو بگويم...

09 آبان 1393 | 532 | 0

این مطلب در تاریخ جمعه, 09 آبان,1393 در وبلاگ يوسف رحيمي ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

وقت است که از چهره ی خود پرده گشايي

«تا با تو بگويم غم شب هاي جدايي»

 

اسپندم و در تاب و تب از آتش هجران

«چون عودم و از سوختنم نیست رهایی»

 

«من در قفس بال و پر خویش اسیرم»

اي کاش تو يکبار به بالين من آيي

 

در بنده نوازي و بزرگي تو شک نيست

من خوب نياموختم آداب گدايي

 

عمري ست که ما منتظر آمدنت، نه

تو منتظر لحظه ی برگشتن مايي

 

مي خواستم از ماتم دل با تو بگويم

از ياد رود ماتم و دل چون تو بيايي

 

امشب شده اي زائر آن تربت پنهان؟

يا زائر دلسوخته ی کرب و بلايي

 

اي پرسشِ بي پاسخِ هر جمعه ی عشّاق

آقا تو کجايي؟ تو کجايي؟ تو کجايي؟

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.