تکیه گاه

17 آبان 1393 | 520 | 0

این مطلب در تاریخ شنبه, 17 آبان,1393 در وبلاگ حمیدرضا حامدی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

پانزده سال با تو سر کردم

پانزده سال، غصه و شادی

پانزده سال، گریه و لبخند

پانزده سال، عشق و آزادی

# # #

با تو از هر هوس من آزادم

با تو حتی رهاترم از پیش

من رها از عذاب ِ دلشوره

من رها از شکنجه ی تشویش

# # #

با تو آزادم از هرآنچه هراس

با تو سرشارم ازهرآنچه امید

وسوسه، در دلم ندارد راه

بی تو، من را کسی نخواهد دید!

# # #

ما دو تا هم سلیقه و یکرنگ

عشق دریا و قایق بادی

کشته ی شعر و رقص و موسیقی

مرده ی فیلمهای فرهادی

# # #

سال ها بردبار و پشتیبان

همنشین ِ دقایقم بودی

چه درآسانی و چه درسختی

قوّتِ قلب عاشقم بودی

# # #

سال ها بی گلایه آمده ایم

دست در دست و پا به پا باهم

جز تو چشمم به تکیه گاهی نیست

ای یگانه عزیز ِ همراهم!

# # #

با تو یعنی رها شدن از خویش

با تو یعنی تولدِ خواهش

با تو یعنی گذشتن از تردید

با تو یعنی سکوت، آرامش

# # #

ای همه آرزوی کودکی ام!

ای تو معشوقِ دورِ رؤیایم!

تو نبودی غریب بودم، آه

مرهم دست های تنهایم!

# # #

هیچکس جز تو باب طبعم نیست

بی نظیر من! ای عروس غمین!

تو، فقط تو، فقط تو عشق منی

ما، فقط ما فقط من و تو، همین.

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.