کاروان تشنه شد و بر سر این چاه
آمد
دلو انداخت که آب آورد و ماه آمد
کعبه آبستن نور است هو اللهُ احد
فاطمه بنت اسد با اسدالله آمد
این شکافی که به لبخند خدا می ماند
مژده ی یار رسول است که از راه آمد
جمعه ای تکیه به دیوار خدا خواهد
زد
آفتابی که از آن نور سحرگاه آمد
کاروان تشنه ی یوسف شده بعد از
عمری
تا نگوئیم که این قصه چه کوتاه آمد