سر مي كشم به ساحت زلف مدام تو
خوش باد روزگار خرابم به كام تو
آهسته مي روي لب درگاه تا غروب
آيد به جستجوي مسير كدام تو؟
خواهي چگونه بگذري از خواب ديشبت
در مستي مدام ، از انبوه جام تو
آغاز روزگار بدي كه تو نيستي
در من شروع مي شود اين شب به نام تو
بي من سر از كجاي جهان در مي آوري...
مثل هميشه از لبه ي پشت بام ، تو...