ضمير تازه تري را به جاي كلمه ي ما
كنار اسم من و تو گذاشتي گويا
تمام ثانيه هاي بدون خنده ي مرد
براي زن خلبانيست بي هواپيما
عجيب تر شده حال و هواي زيستنم
بدون اينكه تو باشي ، بدون تو حتي...
به اين اميد كه شايد در اين سفر ببرد
اضافه ي چمداني تمام خوابش را
خيال داشتنت را به جاي كبريتي
نشانده ام لبه ي پنجره همين حالا
خدا چه بود؟ پسر بچه اي كه مي خواند
پياده مي دود از اين مسير سر بالا
نشسته خاطره با حالت فراموشي
هنوز پيش خودش گوشه اي تك و تنها
نوشته ام به تو ديروز نامه اي كه برو
نوشته ام به تو امروز نامه اي كه بيا