اين دو غزل پيوسته را بي هيچ توضيحي در "رودخواني" آورده بودم.حالا با يك توضيح كوتاه در اينجا مي آورم. آن هم اين كه اين دو شعر را در حال و هواي دو سوره از قرآن كريم يعني "ضحي" و "انشراح" سروده ام.اين دو سوره بر اساس روايات به هم پيوسته اند و در حقيقت يك سوره به حساب مي آيند و من از كودكي شيفته اين دو سوره ام و اين كه خداوند چگونه محمدش را -كه درود خدا براو باد- نوازش ميكند و چه سوگندها ميخورد كه من تو را رها نكرده ام و از شايعه ها و طعنه ها دلخور نباش و...
گفتم اين روزها كه غرب - چون هر روز- در كار پوشاندن آفتاب است بايد از "دم صبح" گفت و "انشراح" خواند...فان مع العسر يسرا...ان مع العسر يسرا....
دَم صبح
صبحيم و از خزانه شب بردميدهايم
آرِي قسم به شب – شب رفته- سپيدهايم
آري قسم، قسم به شب آن دم كه رام شد
رفته ست رفته رفته شب و ما رسيدهايم
شب بود و شبهه، شايعه قهر آسمان
از هر شهاب زخم زباني شنيدهايم
گفتيم: قهر نيست خدا...آشتي ست او
گفتيم: ما كه اين همه نازش خريدهايم...
ما را به حال خويش نخواهد گذاشت، ما
سختيكشيدهايم، يتيميچشيدهايم
آخر خودش هم از دلمان در مي آورد
دنيا و آنچه را كه شنيديم و ديدهايم
دريا! مزن به سينه ما دست رد كه ما
گر قطره ايم از آب وضويي چكيدهايم...
انشراح
گر قطرهايم از آب وضويي چكيدهايم
گر ذرهايم، گِرد عبايي دويدهايم
مثل نسيم قصه دلهاي تنگ را
با شرح صدر، غنچه به غنچه شنيدهايم
در هم شكست گرده گردون و كوه را
باري كه ما به شانه زخمي كشيدهايم
آوازهمان به عالم و آدم رسيده است
هرچند خود ز عالم و آدم بريدهايم
آسان و سخت عشق سوا كردني نبود
ما نيز مهر و قهر تو در هم خريدهايم
ما را فراغ بال نداد اين زمين ولي
يك چند پلك خواب پريدن كه ديدهايم
□
خوابي ست تلخ اين قفس تنگ، اين جهان
پلكي به هم زنيم از اينجا پريدهايم
پي نوشت يك: اين شيوه رجوع به قرآن در شعر را از غزلي از حافظ ميتوان آموخت: غزل معروف "بارها گفته ام و بار دگر ميگويم" كه گويا هر يك از ابيات آن ذيل يك آيه از سوره "نجم" سروده شده است.(خودتان اين غزل را با آن سوره تطبيق دهيد.)
پي نوشت دو:اين ويدئو را هم ببينيد.غزل "دم صبح" در برنامه "سمت خدا" با موضوع تفسير سوره ضحي(با سپاس از استاد ميرباقري و نجم الدين شريعتي عزيز)