شعر تداعي
خراسان - مورخ شنبه 1393/11/18 شماره انتشار 18902
نويسنده: سيد اکبر ميرجعفري info@khorasannews.com
شعرهاي کتاب "غروب پا به ماه"؛ سروده کبري موسوي قهفرخي/ انتشارات شهرستان ادب 1393
يکم
کم کم «شعر نو» صد ساله مي شود؛اما به قول يکي از استادان غزل، ما هنوز با لجبازي تمام در قالب هاي سنتي شعر مي گوييم؛کتاب هاي دوستانمان را مي خريم و مي خوانيم و از تازه هاي اين وادي حظ مي بريم.طرفه آنکه همين وادي نيز به گونه ها و تنوع هاي خود افزوده است.البته از حق نگذريم بعضي از سنتي سرايان روزگار ما با هوشمندي از تجربه هاي قالب هاي نوين بهره گرفته اند.
«غزل» قالب غالب روزگار ماست؛آنقدر که کمتر شاعري را مي يابيم که در دفتر و ديوان خود غزلي نداشته باشد. مي دانيم و مي دانيد رباعي نيز دوشادوش غزل به بالندگي خود ادامه مي دهد؛ اما هيچ گاه با اقبال و استقبال غزل روبه رو نبوده است.
غزل در روزگار ما گونه هاي مختلفي را تجربه کرده است. يکي از گونه هايي که نمي توان بي توجه از کنار آن گذشت،تجربياتي است که در دو دهه اخير با عناويني چون:«غزل متفاوت» و «غزل پست مدرن»شکل گرفت و توجهات زيادي را به خود جلب کرد. اين نوع غزل اگرچه هنوز سرايندگاني دارد؛ اما قطعا از دوره اوج خود فاصله گرفته است.
(همين جا سوالي را در پرانتز مطرح مي کنم: چرا تعدادي از همان "متفاوت سرايان"،هم اکنون زبان گذشته خود را کنار گذاشته اند و در شعرهايشان شاخص هاي ديروزشان ديده نمي شود؟! پاسخ به اين سؤال ما را با "ويژگي هاي غزل " و نوآوري در آن آشنا مي سازد.اشاره: هر قالبي تا حدي از نوآوري را تاب مي آورد که آن را از ماهيت اصلي اش جدا نکند.)
هم اکنون با نوعي از غزل _ که اتفاقاً غزل هاي خانم قهفرخي نيز ذيل آن قرار مي گيرد- رو به رو هستيم. اين نوع غزل، اگرچه نو آوري ها و تازگي هاي خود را دارد؛اما کاملا با غزل هاي موسوم به «متفاوت» يا پست مدرن، تفاوت هاي روشني دارد. صد البته که شاعر هوشمند از تجربيات ديگران براي ارتقاي هنر خويش بهره مي جويد.پس بايد غزل امروز با غزل دهه شصت متفاوت باشد.نوع مضمون پردازي و کشف هاي شاعرانه اين غزل ها،ادامه همان روندي است که در غزل هاي پيش و پس از نيما مي بينيم.
اين ويژگي از جهتي حسن است و از جهتي عيب؛ حسن است از آن جهت که خواننده سنتي ما به سادگي با آن ارتباط برقرار مي کند و مي تواند در روزگار عسرت شعر، مخاطبان جديدي را براي شعر پيدا کند.اما عيب اين ويژگي آن است که گاه باعث مي شود شاعر به تکرار و بازسرايي مضامين گذشتگان روي آورد؛ همان چيزي که مي توان از آن با نام «بازگشت ادبي»ياد کرد.حتي ديده شده بعضي از غزلسرايان براي جذابيت شعر خويش،واژگان و ترکيبات گذشتگان را به کار مي گيرند. اين کار بيش از پيش "بازگشت ادبي" را تداعي مي کند.
دوم
بنده با اجازه از شاعر کتاب"غروب پا به ماه" غزل هاي خانم موسوي قهفرخي را «شعر تداعي» مي نامم.در ادامه سعي مي کنم که اين عنوان را توضيح دهم.
از انواع تقسيم بندي هايي که مي توان درباره شعر انجام داد، اين هم نوعي ديگر است که در زير توضيح مي دهم:
1. شعري که تقريبا( صددر صد) تمام آنچه که به شعر بودن آن مربوط مي شود، در همان متن موجود است.
2. شعري که بدون توجه به فرامتن به تمامي قابل فهم نيست. فرامتن يک شعر مي تواند: اقليم،فرهنگ،تاريخ،و....باشد که به نوعي در شعر بدان اشاره شده است .
ناگفته پيداست،شعرهاي گونه اول قابليت هاي خاص خود را دارند؛ مثلاً ترجمه پذيرترند؛ زيرا از ارائه اطلاعات گوناگون درباره آن بي نيازيم. کشف شاعرانه مرکز ثقل اين نوع شعر را تشکيل مي دهد و اغلب بيان اين کشف به زبان هاي ديگر ممکن است.با اين توضيح طبيعي است که ارتباط برقرار کردن با شعرهاي گونه دوم نياز به اطلاعات ديگري هم دارد که در متن شعر نيست.
در شعر موسوي قهفرخي اشاره هايي از اين دست فراوان است. مي توان اين اشاره ها را با نام هايي چون: فرهنگي، اقليمي، تاريخي و موسيقايي تقسيم بندي کرد؛اما اين ضعيف ترجيح مي دهم اين کار را انجام ندهم و در زير فقط بيت هايي از اين دست را مي آورم ،با توضيحاتي اندک:
1. گل نراقي«روشن است و ماه خاموش است و من
باز دنبال تو مي گردم در آلاچيق ها»
شاعر نوشته است: «گل نراقي»روشن است؛اما خواننده بايد بداند که مرحوم گل نراقي يک خواننده است ؛ خواننده اي که يک ترانه بسيار مشهور و البته عاشقانه و خاطره انگيز دارد به نام " مرا ببوس". پس شاعر وقتي مي گويد:«گل نراقي روشن است» ؛يعني دستگاهي که صداي گل نراقي را پخش مي کند،روشن است و احتمالا همان ترانه مشهور در حال پخش است. اگر اين بيت فقط يک گزاره خبري بود،قطعا نارسا و غير بليغ بود؛ اما در اين جا همين يک کلمه، فضايي شاعرانه خلق مي کند.
اتفاقا در بيت ديگري از همين غزل مي خوانيم:
قد و خط و دل شکست و مشق عشقي نقش بست
من به اين سختي شدم استاد نستعليق ها
در اين بيت شاعر با آوردن قد و خط و عشق و نستعليق،کلمه خط رادر موضعي قرار داده که نوعي ايهام تناسب خلق مي کند. درست است که آنچه در اين بيت اتفاق افتاده نيز، بدون داشتن دانش فرامتني قابل درک نيست؛اما واضح است جنس اين بيت با بيت پيشين متفاوت است.
2.تنها صدا مي ماند ... اما کوه مي گويد
بايد صدا برگردد اين قانون پژواک است
خواهيد گفت: واضح است که مصرع اول اين بيت، از فروغ فرخزاد وام گرفته شده؛اما شاعر هوشمندانه آن را داخل گيومه نگذاشته تا دايره تداعي آن گسترش يابد.در ادامه شاعر با توضيحاتي نه تنها مضمون را از آن خود کرده،بلکه در عين حال مخاطب را با طنيني که يادآور شعر فروغ است، همراه مي کند. اين را هم اضافه کنم که در اين بيت نوعي تجربه عيني از طبيعت ديده مي شود. حتما کساني بهتر و بيشتر با اين بيت همدلي مي کنند که پژواک صداي خود را در کوه شنيده باشند.
3. استکان هاي شاه عباسي
مي فروشان خاص دربارند
مثل انگور دائم الخمرند
مست هستند و مردم آزارند
گونه بي نظير الماسند
بس گرانند بي خريدارند
گاه مثل طغان کمانچه کشند
گاه شهناز پنجه بر تارند...
گرچه در چشم هاي تو سري است
چشم هاي تو کشف الاسرارند
تقريباً در تمام ابيات اين غزل "تداعي معاني" به خلق فضاي شاعرانه کمک مي کند. قطعاً اگر کسي جايگاه شاه عباس و دربارش را نداند، حظي که بايد از اين بيت نمي برد. حتي بيت «مثل انگور....» علاوه بر کشف شاعرانه آن به کمک اين فضا مي آيد.در بيت بعد: گونه بي نظير الماس،ياد آور الماس هاي کوه نور و درياي نورند؛ گرچه به تنهايي در اين بيت چنين اشاره اي ديده نمي شود؛اما فضاي اين شعر چنين چيزي را در ذهن زنده مي کند. «شهناز« در بيت بعدي نيز با توجه به واژه تار، معنايي دوگانه مي يابد(استاد جليل شهناز؛ نوازنده تار).«کشف الاسرار» مصرع پاياني نيز ياد آور همان تفسير معروف قرآن است؛اما آيا با قاطعيت مي توان گفت:شاعر چشم را به کشف الاسرار ميبدي تشبيه کرده است؟!
4.ظريف کاري از اين دست کار هرکس نيست
وراي ذوق سرانگشت هاي بهزادند.
در اين بيت بي هيچ بهره ايهامي از واژگان موجود، نام استاد بهزاد،مرکز مضمون آفريني شده است. نام اين نقاش نيز بايد براي مخاطب اهل هنر آشنا باشد تا حظ کافي را از اين بيت ببرد.در واقع شاعر با چنين تشبيهي رنگ ايراني شعر خود را نمايان تر کرده است.
گاهي بهره گيري از واژگاني از اين دست ،شعر را بومي مي کند:
حريم امن غزالان تنگ صيادند
دو آبشار شگفت بهشت آبادند
شاعر در پاورقي آورده است:«تنگ صياد: منطقه اي حفاظت شده در چهارمحال و بختياري».
5.من عاشق گلپونه هاي ايرجم کاش
در قهوه خانه نيز بوي گل بيايد
بوي گل آمد، عيدشد، تصنيف بگذار
اي قهوه چي تصنيفي از تعريف بگذار
به راستي اگر کسي ايرج بسطامي و تصنيف گلپونه هاي او را نشنيده باشد، چه حظي مي تواند از اين شعر ببرد؟ فراموش نکنيم که ما خواننده مشهور ديگري به نام ايرج داريم. آيا آن خواننده نيز تصنيفي به نام گلپونه ها دارد؟ فراموش نکنيم که شعر قرار نيست اطلاعات عمومي به ما بدهد!اما هرچه هست کليت اين شعر در توصيف فضاي قهوه خانه سنتي موفق بوده است. در اين فضا تصنيف سنتي ايرج بسطامي نيز معنا مي يابد.
6.افسانه هاي دلکش و آوازهاي خوش
ني را به شور برده و شکر مي آورند
حيدر بگ آنقدر که خوشي مشتلق بده
بر ماديان سرخ سمن بر مي آورند.
شايدبگوييد:بايد مي گفت"آوازهاي دلکش و افسانه هاي خوش" تا اين بيت صداي آن خانم خواننده را هم تداعي کند. مي گويم: اتفاقا در شکل فعلي طبيعي تر به نظر مي رسد.در اينجا اصلا قرار نيست درباره يک آواز خوان چيزي بشنويم؛اما قطعا کسي که با فضاي اين مجموعه همراه باشد؛ اين نام نيز در ذهنش جان مي گيرد . لذت بردن از مصرع:« ني را به شور برده و شکر مي آورند» نيز قطعا از کساني بر مي آيد که دستگاه هاي موسيقي سنتي ما را بشناسند.
بيت بعدي اين مثال شعر را اقليمي کرده است و حتما کساني که شناختي از حيدر بگ دارند،مخاطبان واقعي آن خواهند بود.
7.قدري آواز بخوان تا شب من روز شود
تو که از هر قمري ماهيتا ماه تري
مي بينيد؟ «قمر» در اين بيت چقدر هنرمندانه هم قمر است ،هم قمر ! از سوي ديگر واژه "ماهيتا" خودش يک ماه(بخوانيد:قمر) در دل خود دارد....و بدا به حال کسي که قمر آواز خوان را نشناسد!
8. اي آنکه از عمق نگاهت باز مي گردند
معدنچيان با سنگ هاي نادري روزي
آيا ارتباط سنگ هاي نادر و نادرشاه و کوه نور و درياي نور در اين بيت نيازي به توضيح دارد؟ طرفه اينجاست که شاعر اين ايهام را فقط با يک ترکيب ساخته است:«سنگ هاي نادري». عمق نگاه نيز سياهي چشم را که شبيه معدن است،يادآوري مي کند.
9. يک نفس با من نشستي خانه بوي گل گرفت
دلخوشم بعد از تو با تصنيف بسطامي هنوز
با خواندن اين بيت - حتي اگر هم نشنيده باشيد- در مي يابيد که ايرج بسطامي چنين تصنيفي را دارد.
10. نخواه بيدل چشمان هندي ات باشم
که شعرهاي چنين خارج از توان من اند!
در اين که "بيدل" اين بيت به دو معناست و ايهام زيبايي را ساخته است، حرفي نيست؛اما آنچه به زيبايي بيت افزوده ارتباط بين چشم هندي و سبک هندي و همچنين دشواري شعر بيدل دهلوي براي ماست.حقيقت آن است که اين بيت از چند سو «موج تداعي» مي پراکند.
11. از شانه به سرهاي پيمبر خبري نيست
در ملک تو کرده همه را دست به سر،مه!
به نظرم مرکز ثقل اين بيت کلمه "پيمبر" است؛ وقتي شانه بسر(هدهد) خودش پيمبر است. از سوي ديگر هدهد پيمبر همان هدهد سليمان پيمبر است. در عين حال ترکيب دست به سر،به زيبايي با شانه به سر ارتباط برقرار مي کند ؛ ضمن آن که " دست به سر" به خودي خود نيز معناي خود را مي رساند.
يادآوري اول
مي دانم بسياري از مواردي که به عنوان شاهد مثال آوردم با همان نگاه سنتي به "ايهام" قابل توضيح است؛ ولي به نظرم اغلب موارد ذکر شده فراتر از ايهام اند. شاهدم در اين زمينه کتاب هايي است که "ايهام" را تعريف کرده اند.فرض کنيد اصلا تمام مواردي که نام بردم، ايهام محض اند. آن وقت عنوان اين نوشته مي شد: «ايهام در شعر موسوي قهفرخي!» باز هم اين شاعر بايد به خود مي باليد؛ زيرا مي دانم و مي دانيد که ايهام صنعت ديريابي است. به همين دليل در دفترهاي شعر امروز کمتر مي توان دنبال اين صنعت گشت. به راستي کدام شاعر را سراغ داريد که در يک مجموعه شعر اين همه ايهام( از انواع آن) استفاده کرده باشد؟
يادآوري دوم
در جاي جاي اين مجموعه شعر،اشاره هايي صريح به زادگاه اين شاعر ديده مي شود.اين ويژگي شعر خانم موسوي قهفرخي را "خاص تر"کرده است. به نظرم هر ويژگي که بتواند شعري را در اين زمانه"متمايز" کند،ستودني است.چه خوب است که نشانه هاي شعر يک شاعر،ريشه در اقليم او داشته باشد. عنوان ديگر اين نوشته نيز مي توانست اين باشد:«غزل اقليمي»! نکته سوم که نياز به يادآوري ندارد، اين است که موسوي قهفرخي به موسيقي سنتي علاقه زيادي دارد.اين را شعرهاي کتابش مي گويد.ولي يادمان باشد:شاعر تمام علايقش را در شعرش به نمايش نمي گذارد