غمگین تر از همیشه به ذهنم خطور کرد
با چترِ پیر خاطره هایش عبور کرد
قِل خورد سکّه های همان دختری که باز،
ساکت...تمام زندگی اش را مرور کرد
مثل همیشه بغض صدایش شکست و آه
بغضی که مشق دفتر او را نمور کرد
واضح نبود قطره ی اشکش ولی چه زود...
باران که رفت ... خاطره را سوت و کور کرد
امروزِ او تداعی دیروز شهر بود
با فال های کهنه ی خود سفره جور کرد
در غصه های زندگی اش پیر می شد و
سنی نداشت...غصّه دلش را صبور کرد...
شعر : علی مردانی