به قربان ولیئی
و زمزمۀ ذاتش
و صفای صفاتش
و تمامی کلماتش
طیّبات است که جان می بارد
کلمات تو شنیدن دارد
بهتر از آینه ها می شنوند
کلمات تو مرا می شنوند
طعم آیات خدا را دارند
که هوای دل ما را دارند
چه هوایی ست هوای دل ما
کلمات تو صدای دل ما
نشئۀ جام هو الرّزّاق است
تپش جان و دل عشّاق است
کلمات تو سحرخیز ازل
تا ابد چشمۀ لبریز غزل
کلمات تو سلام و صلوات
«باده از جام تجلّی صفات»*
کلمات تو نماز شب قدر
صحبت از غربت راز شب قدر
نشئۀ «زمزمۀ زمزم ذات»**
کربلایی شده اند این کلمات
روشنان ملکوتند همه
میوۀ باغ سکوتند همه
لحظه ها تشنۀ آدینه شدن
لحظه ها فرصت آیینه شدن
لحظه ها پنجرۀ دیدارند
لحظه ها فرصت بی تکرارند
پنجره چشمۀ زیبایی شد
جانِ هر لحظه تماشایی شد
باز با خود دل ما را بردند
به تماشای تماشا بردند ***
طیّبات است که جان می بارد
کلمات تو شنیدن دارد
کلمات تو شنیدن دارد
و شنیدن نه،
که دیدن دارد
*حافظ
** ولیئی
***"ما را به تماشای تماشا ببر ای عشق" ولیئی