1
بیزارم
از شاعر حسودی
که برایت شعر می گوید
و هر شب
با سکوت چشمان تو
به خواب می رود2
تو
تو
تو
می بارد باران نام تو
بر قنوت گلهایی
که با اسم خدا محرمند
3
باشم یا نباشم
همه قناری ها آواز می خوانند
و هیچ گلی
عطر تنش را
در سینه حبس نمی کند
4
همه شبها
به صبح نگاه تو می رسند
چه دریا رام باشد
چه وحشی تر از [چشمان تو!
5
گل
لبخند بهار است
این را مترسکی می گوید
که کلاه مسخره اش را
به احترام نام تو برداشته است
(سعیدی راد)
]