...

۱۳ اسفند ۱۳۹۳ | ۶۲۷ | ۰

این مطلب در تاریخ چهارشنبه, ۱۳ اسفند,۱۳۹۳ در وبلاگ سیده تکتم حسینی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

بـي نگاهت .. بـي نگاهت مرده بودم بارها..

اي كه چشمانت گره وا مي كنــد از كارها

 

مهر تو جاري شده در سينــه ي دريا و رود

دور دستاس تو مــي چرخند گندمــزارها ..

 

باز هم چيزي به جز نان و نمك در خانه نيست

با تو شيريـــن است اما سفـــره ي افطارها..

 

باغ غمگين است، لبخندي بزن تا بشكفند

ياس ها .. آلاله ها.. گل پونه ها.. گل نارها

 

برگ هاي نازكت را مرهمي جز زخم نيست

دورت اي گل ، سر بر آوردند از بس خارها...

 

بعد تو دارد مدينــه غربتـــي بي حد و مرز

خانه هاي شهر.. درها .. كوچه ها.. ديوارها..

 

نخل هاي بي شماري نيمه شب ها ديده اند

سر به چاه درد برده كـــــوه صبري ، بارها ...

 

 

"سيده تكتم حسيني...

 

 

 

غم....

 

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: ۵ با ۱ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.