من در کلبه ی فقیرانه ی خویش چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری... من چون تویی دارم و تو چون خو

24 اسفند 1393 | 2260 | 0

این مطلب در تاریخ یکشنبه, 24 اسفند,1393 در وبلاگ الهه عارف ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

این روزها

ای حرف ها

این شعر ها

شاید شروع فصلی دوباره اند

در بهاری که شعر نمیروید

در بهاری که آغاز نیست

پایان شده

این بهار بی تو

دیگر بهار نیست

حتی زمستان هم نه

این فصل ها بی توی

دیگر چهار فصل نیست

زندگی ام یک فصل شده

 

یک رنگ

یک شکل

دستم را بگیر

به فصل هایم رنگ بده

به رنگ ها زندگی

به زندگی شوق

دستم را بگیر

بهارم را سبز کن

زمستانم را سفید

این سال ها را از هم جدا کن

خودت را به سال بعدم پیوند بزن

که خشک شود ریشه ی کم رنگ بودنت در دلم

به دلم نور ایمان ببخش

دستم را بگیر

چه دارد ؟آنکس که تو را ندارد

و چه تدارد؟ آن کس که تو را دارد؟

خدای من

دستم را بگیر

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4 با 2 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.