چه ساليان درازي كه با تو عيد ندارد
كسي نياز به خوابيدن شديد ندارد
كسي نديده كه شايد كلاغ هم به گمانش
برايمان خبر تازه و جديد ندارد
هنوز در سرم انگار جاي لحظه ي خوابت
هواي داشتن حالتي بعيد ندارد
چه در سر تو گذشته ست بعد از اين همه دوران
كه عيد آمده از راه سر رسيد ندارد
ورق زدم به خيالي كه روزگار بفهمد
كه مرد فرصت خنديدن مديد ندارد
به نام كيست مسيري كه منتهي به سفر بود؟
در اين محله كه يك مادر شهيد ندارد
خدا به طرز نگاهت كه اينچنين شده مشكوك
به ماه توصيه ي نسبتا اكيد ندارد