بهارِ بالیدن و نوروزِ فرا شدن بر همه ی همراهان ارجمند کاریز خجسته باد. امیدوارم سالی سرشار از روشنی و بهروزی و عزت داشته باشید.
آنچه در زیر می خوانید متن گفت و گویی است که با من انجام شده و از سوی خبرنگار محترم به صورت یادداشت شفاهی برای نشریه روزانه ی جشنواره فیلم تهران (شهر ) تنظیم گردیده است. قرار است موضوع « تاثیر متقابل سینما و زندگی » در روزهای برپایی جشنواره ( هفتم تا یازدهم خرداد نود و چهار ) طی چند گفت و گو با بنده ادامه پیدا کند.
تأثیرگذاری متقابل سینما و زندگی-1/
سینما به مثابه یک نهاد اجتماعی
اکبر نبوی/ منتقد و کارشناس سینما:
1/ اگر بخواهیم درمیان نهادهای اجتماعی برای سینما جایگاه و مرتبهای در نظر بگیریم، بی گمان باید آن را در زمره ی مهمترین نهادها در روزگار جدید بدانیم. سینما به شکل شگفت انگیزی خود را بهعنوان یک نهاد اثرگذار بر زندگی به رخ می کشد. شاید برخی گمان ببرند که این سخن، برآمده از بیتوجهی به ساحتهای هنری و صنعتی سینما است، اما در واقع اینگونه نیست. ساحتهای هنری و صنعتی سینما در جایگاه خود محفوظ هستند اما هنگامی که به ساحت رسانهای سینما توجه می کنیم، ناچاریم قامت بلند آن را به عنوان یک نهاد اجتماعی قدرتمند و تأثیرگذار بپذیریم. همانگونه که نهادهایی مانند مدرسه، خانواده و بسیاری از زیرساخت های فرهنگی و اجتماعی را پذیرفته ایم. نهادهای اجتماعی در حوزه ی هنجارها و ناهنجاریها، ارزشها و ضد ارزشهای فرهنگی واجتماعی تأثیر بسزایی دارند و از منظر جامعه شناختی نمیتوان آنها را نادیده گرفت. پدیده ی سینما نیز چنین است.
2/ وقتی در ارتباط با سالهای پس از انقلاب درنگ میکنیم، در می یابیم که به دلیل تغییرات بینشی و نگرشی که زاییده ی فرهنگ انقلاب بود پاره های گوناگونی از ناهنجاریها در زندگی فردی و اجتماعی ما ایرانیان رنگ باخت و جای خود را به مجموعهای از هنجارها و ارزشهای انسانی و اجتماعی داد. صد البته که منظورم متوسط هنجارها و ارزشهاست و نه مطلق آنها. تا اوایل دهه هفتاد، ما از نعمت این جایگزینی بهرهمند بودیم. به سخن دیگر، در سال های آغازین انقلاب اسلامی، بخشی از عوامل موثر بر تعریف اصول و معیارهای زندگی، که مغایرت جدی با فرهنگ تاریخی، قومی و ملی ما داشت از بین رفت و ما مرتبه ای از زندگیِ نسبتا متعالی را تجربه کردیم که نسبتی وثیق و بنیادین با هویت ملی، دینی و تاریخی ایران و ایرانی داشت. اما به دلایلی (که شاید فرصت پرداخت جامعه شناسانه به آنها در این مختصر نباشد)، ما دچار پارهای از ناهنجاریهای تازه شدیم. تصمیمگیریها و سیاستهای دولت آقای هاشمی رفسنجانی در این زمینه نقش بسزایی داشت اما بنده در این مختصر قصد واکاوی این مقوله را ندارم. نکته این است که ما از یک دوران خجسته (به نسبت روزگاری که امروز در آن به سر میبریم) به دنیایی از تعاریف ماده انگارانه و معیارهایی غیر اصیل از زندگی گام نهادیم که وضع امروزمان را از نظر شاخصها، تعاریف و فلسفه زندگی دستخوش تغییرات جدی کردهاست.
روشن است که تعریف زندگی از دل جهان بینی ها، نیازها، تمناها و آرزوی های فردی و اجتماعی به وجود میآید. انسان متناسب با درک جلوههای مادی و معنوی نیازهای انسانیاش، به سمت تصمیمگیری برای انتخاب الگوهای زندگی میرود. از این منظر، فردیت انسان ( در کنار عناصر و عوامل پیرامونی و نهادهای اجتماعی ) نقشی جدی در برگزیدن الگوهای زندگیاش دارد. از سوی دیگر، نیازهای انسان مراتبی دارد؛ هم نیازهای طبیعی و غریزی دارد که با حیوانات مشترک است و هم نیازهای معرفتی که حیوانات از آن بیبهرهاند. نیازهای معرفتی انسان مبتنی بر دانایی و عقلانیت و اندیشه ورزی است و با جستجو و تلاش برای افزایش دانایی و درک شایسته از ساحت های وجودی خویش آن را برطرف میکند. همچنین،انسان نیازهای عاطفی دارد. در کنار این سه ساحت از نیاز، انسان برمبنای ساختار وجودی و مبانی فطریاش، میل و گرایش و نیاز جدی و انکار ناپذیری به کمال و رستگاری دارد. مصادیق این کمال و تکامل در میان انسانهای مختلف، متفاوت و در بیشتر موارد، متضاد است.
3/ مقدمه دیگر اینکه اگر انسان بخواهد در زندگی فردی وجمعی خود به تعادلی منطقی و برکشنده در هنجارها و ارزشها برسد، منطقاً باید به دو بنیاد سرنوشت ساز حق و تکلیف روی بیاورد و از ژرفای دل و جان باور داشته باشد که در پرتو توجه و عمل به این دو به این تعادل خواهد رسید. انسانها در زندگی فردی و اجتماعی خود حقوق و تکالیفی دارند و رسیدن به یک استقرار و وضعیت تثبیت شده، مترادف با تعریف همزمان و هدفمند و عقلانی از حقوق و تکالیف انسانی است. حق و تکلیف، همزاد و جدایی ناپذیراند و پافشاری بر هر یک و نادیده گرفتن دیگری، به اختلال در ارگانسیم زیست و زندگی و انحطاط در آرمان های انسانی و اجتماعی می انجامد.
4/ با مقدمههای فوق اگر به تحلیل اجمالی وضعیت سینمای کشور در قیاس با زندگی امروز انسان ایرانی بپردازیم، میتوانیم راحتتر به جمعبندی درباره سوالاتی از این دست برسیم: جایگاه امروز سینمای ایران کجاست؟ آیا وضعیت مطلوبی دارد؟ آیا به شکل نسبی موفق بوده است؟ آیا اساسا سینمای کشور درک و دریافت مناسب و پیش برندهای نسبت به زندگی، تعاریف زندگی، فلسفه زندگی و بنیادهایی که زندگی متعالی را شکل میدهند، دارد؟ آنچه از مجموع تولیدات سینمای ایران به دست میآید این است که تقریبا معدل تولیدات سینما به شکل آشکار و غیر قابل پردهپوشی به جای آنکه زبان زندگی به مفهوم درست باشد، بیشتر زبان غریزه، هوس و انواع خودخواهی آدمهاست. در چنین وضعیتی، سوگمندانه باید بپذیریم که این معدل آثار (و نه الزاماً همه آنها) نقشی جدی در هنجارشکنیهای اجتماعی دارند. این هنجارشکنیها در جلوههای مختلفی خود را نشان میدهد. زمانی که هنجارها در زندگی شهری شکسته میشود، یا ناشی از بیمبالاتی است، یا محصول خودخواهی فردی است و یا ناشی از میل او به قدرت است. انسان به شکل طبیعی وغریزی می خواهد به آن توانمندی برسد که بر گستره قدرت خود بیفزاید. کمااینکه حیوانات هم دایره قدرت برای خود تعریف میکنند. وقتی شما شاهد هنجارشکنی از این جنس در زندگی شهری و از سوی آحاد شهروندان هستید، حاصل همان سه مقولهای است که به آن اشاره شد. میل به قدرت طبیعتآً خشونت به همراه دارد، به طور طبیعی عصیان و تجاوز به حقوق دیگران را پدید می آورد. هنگامی که معدل آثار سینمای ما به شکلی باورنکردنی به این قبیل ناهنجاریها دامن میزند، باید بپذیریم که سینما زبان زندگی نیست. ما اگر رمان را تجربه زندگی میدانیم با توجه به موقعیت و جایگاهی که سینما در تعیین روندها و برآیندها و یا تخریب روندها و برآیندها دارد میتوانیم آن را زبان و تصویر زندگی بدانیم. با وضع موجود، تا چه اندازه میتوان سینمای ایران را زبان زندگی ایرانی دانست؟
5/ در هیچ جامعهای، تنها یک نهاد اجتماعی تعیین کننده مطلق وضعیت، روندها و برآیندهای اجتماعی نیست و هر نهاد اجتماعی به سهم خود در این فرآیندها نقش دارد. اگر احیانا در وضعیت مربوط به الگوها و سبک زندگی با ناهنجاریهای جدی و متاسفانه دامن گستر مواجه ایم باید بدانیم که این تنها سینما نیست که به این وضعیت دامن میزند بلکه مجموعهای از نهادهای اجتماعی در این زمینه تإثیرگذار هستند. رسانهها اعم از مکتوب، مجازی، صوتی یا تصویری تا خانواده، آموزش و پروش و نهاد صنفی مختص دین یعنی روحانیت و نهادهای قدرت به معنای قدرت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، در این زمینه موثراند. مجموعهای از حوزههای اثرگذار فرامرزی هم در این زمینه نقش ایفا میکنند. بنابراین، اگر جامعه ی ایرانی از زندگیِ به نسبت سالم و متعادل دهه شصت و اوایل دهه هفتاد به نوع دیگری از زندگی کوچ کرده است، مجموعه ای ازعوامل در این فرآیند موثر بوده و البته اراده های فردی را هم نباید فراموش کرد.
6/ نکته دیگری که بدون در نظر گرفتن آن نمیتوان به تحلیل درست تری از وضع اکنون رسید این است که مرزهای میان تعاریف سنت و مدرنیته مخدوش شده و این اغتشاش باعث شکل گرفتن یک ستیز ناخواسته و نادرست شده است و این دو موضوع کاملا دو نقطه مقابل هم تلقی میشوند. به نوعی که انگار اگر کسی دوستدار و مقید به فرهنگ ملی خود باشد نمیتواند نسبت خود را با جهان مدرن تعریف کند. از این دست ستیزهای نادرست و ناگوار در طول تاریخ ایران در چندین حوزه بروز و نمود داشته است. مثلاً قرنهاست در باره ی عقل و عشق در بین اندیشمندان ستیزهای معرفتی وجود داشته و دارد و در این باره چندان پیش رفته اند که گویی عاشق نمیتواند عاقل باشد و بالعکس. همین تحلیل اشتباه را هم برخی اندیشمندان قابل احترام نسبت به واقعه عاشورا مرتکب شدهاند و به این نتیجه رسیدهاند که عاشورا صحنه عشق است نه عقل! در حالی که اساسا تعارضی میان این دو وجود ندارد. ستیز میان فقه و عرفان هم از همین دست به شمار می آید. از روزگار مشروطه به این سو، میان مدرن زده ها و سنت زده ها ستیز و جنگ نادرستی شکل گرفت: جنگ میان سنت و مدرنیته. به شکل منطقی وقتی این ستیزه نزدیک به دو قرن است در این جامعه در ابعاد مختلف در حال زندگی و تنفس است و هم پای جامعه پیش آمده و گاه با نهادهای موثر بر زندگی ما گره خورده است، در نتیجه یک سردرگمی عاطفی، روانی و عقلانی برای جامعه امروز ایران بر جای گذاشته است.
با این تعاریف، جایگاه نهادهایی مانند سینما برای رساندن جامعه به یک تعادل نسبی در زندگی فردی و اجتماعی و سپس ورود به مرحله و ساحتی از تکامل و رستگاری روشن میشود. نمیتوان فارغ از مجموعه این متغییرها درباره کارکردهای سینما سخن گفت.