طوفان شن وقتی وزید از دور
من رو به رویت...صخره ای مغرور
در من هزاران روح نا آرام
چل گیس هایی شعله ور...ناکام
دل ، ابر شد پر زد به دنبالت
از آسمان پرسید احوالت
هم دور شد هم داد بر بادم
ابری که دنبالت فرستادم
ابری که با طوفان تبانی کرد
یک عمر در من شروه خوانی کرد
حالا من و ارواح زنجیری
هم با تو هم با خویش در گیری
حق نیست رنگ خار و خس باشی
اینقدر دور از دسترس باشی
پشت سرت هی کش بیاید نور
هر قدر من نزدیک تر...تو دور
این قله ها با صخره همزاد اند
شن ریزه ها بازیچه ی باد اند..
**************************