دُرِّ نجف

09 اردیبهشت 1394 | 573 | 0

این مطلب در تاریخ چهارشنبه, 09 اردیبهشت,1394 در وبلاگ عارفه دهقانی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

آسمان باز شد...علی آمد

چشم کعبه,به زلفِ صاف افتاد

ناگهان تابدار شد کمرش

سجده کرد و به اعتکاف افتاد

 

قدرِ فهم کسی نبوده و نیست

از چه اینگونه " گونه بر خاک  " است?!

هیچکس پی نبرد کعبه چرا

روی پیشانی اش شکاف افتاد!

 

آنکه رسم تقیّه اش بغض است

"خطبه ی شقشقیّه " اش بغض است...

...آه! وصف بقیه اش بغض است!

بس که در کوفه اختلاف افتاد

 

دربِ علمِ نبی شکسته شد و

فاطمه ایستاد پشت سرش

تا که " دّرِّ نجف " زمین نخورد,

جسم یاقوت,در مصاف, افتاد

 

 

بعد زهراست,چاه,یار علی

تحتِ امر است ذوالفقارِ علی

که به اِذنش گهی به جنگ نشست

گاه در بستر غلاف افتاد

.

.

.

ای تو خرمای پای چوبه ی دار!

مثل سلمان و یاسر و تمار

جان به عشق تو در نماز آمد

سر به پای تو در طواف افتاد

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.