یادداشتهای بازدید از اردوگاههای فلسطین

16 تیر 1394 | 480 | 0

این مطلب در تاریخ ﺳﻪشنبه, 16 تیر,1394 در وبلاگ عبدالرحیم سعیدی راد ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

مهر 1386

مقصد بعدی ما اردوگاه "برج البراجنه" بود که فلسطینی ها در آن ساکن بودند.
تصوری که من از اردوگاه داشتم با چیزی که مشاهده کردیم زمین تا آسمان راه داشت. گمان می کردم اردوگاه جایی ست که با سیم خاردار محصور شده و مثلا عده ای در چادر زندگی می کنند و ... اما این اردوگاه در دل شهر بود. اما روی نقشه مرز آن را کشیده بودند و فلسطینیان اجازه ندارند از این محدوده خارج شوند یعنی ساخت و ساز داشته باشند.
به عبارتی تصور کنید خانواده ای که در
۳۵ سال پیش در آنجا مستقر شده و امروز کلی نوه و نتیجه دورشان جمع شده باید در همان فضای ۳۰ یا ۳۵ سال پیش زندگی کنند. این امر باعث شده تا این اردوگاه کوچه هایی داشته باشد که به زحمت دو نفر بتوانند از کنار هم رد شوند.
کوچه های اردوگاه سرشار از عکس های شهدای فلسطینی، یاسر عرفات، و برخی اعلامیه های فوت بود...

در یکی دیگر از کوچه ها عکسی بود از یاسر عرفات که زیرش نوشته بود: حلم یکتمل بعد؟و در زیر عکس دیگری خطاب به عرفات نوشته بود: انت الفکره و الفکره لاتموت!
عکسهایی هم از راهپیمایی روز قدس و شیخ احمد یاسین دیده می شد.
حمزه به ما گفت اگر موافقید به یک مهد کودک از بچه های فلسطینی برویم و رفتیم.کلاسهای بچه ها گرم بود. روی برخی صندلی های سبز و زرد بچه های
۴ یا ۵ ساله به خواب رفته بودند. مدیر مهد می گفت: بچه ها در اینجا شعر و سرود و نقاشی و موارد تربیتی و زبان انگلیسی یاد می گیرند. وارد یک کلاس شدیم و بچه ها به انگلیسی به ما خوش آمد گفتند و دست زدند.
معلم یکی از کلاسها می گفت اگر از هر کدام از بچه های اینجا بپرسید که کجایی هستید؟ جواب می شنوید که متولد فلان روستای فلسطین هستند در حالی که پدران آنها هم ممکن است فلسطین را ندیده باشند. اما آنها یاد می گیرند که نباید فراموش کنند از کجا رانده شده اند.

حمزه ما را به جای دیگری برد که چایی بنوشیم و رفع خستگی کنیم. خودش هم با حرارت خاصی شروع کرد به حرف زدن از فلسطین. بیشتر شعار می داد. من گفتم اینها همه شعر بود حالا کمی هم واقعی حرف بزن!... از آن به بعد در ادامه حرفهایش حنده ای می کرد و می گفت: اینجای حرفم واقعیه!

قیمت برخی خوردنی ها:
همبرغر جبنه او بیض
۱۵۰۰ لیر
دجاج
۱۵۰۰ لیر
طون
۱۲۵۰ لیر
سب تشکین
۲۰۰۰ لیر
اینها قیمت برخی غذا های رستورانی بود در اردوگاه برج البرجانه که خیلی هم درب و داغون بود. قیمت ها مناسب بود. اگر هر
۱۵۰۰ لیر را ۱ دلار فرض کنیم و دلار را هم به قیمت روز ۹۴۰ تومان (قیمت سال 1386) حساب کنیم غذاهایش می ارزد!
کوچه های این اردوگاه گاه آنقدر تنگ بود که به زحمت دونفر می شد از کنار هم رد شوند. در زمانی که سهرابی نژاد به دوربین فیلم برداری اش می خواست رد شود کوچه بند می آمد!!!
در یکی از کوچه ها تابلویی بود که رویش نوشته بود: اینجا با کمک های جمهوری اسلامی ایران ساخته شده است. این هم قدرشناسی آنها بود که موجب غرور ما هم شد. البته در محله ای دیگر تابلویی به همین شکل بود که کمک ژاپنی را به اردوگاههای فلسطینی نشان می داد.
در کوچه تصویری از یاسر عرفات بود که شمعی جلویش بود و تصویر قدس در پشت سرش. بالای آن نوشته بود: یریدونی اسیرا او طریدا او قتیلا و انا اقول لهم شهیدا شهیدا شهیدایعنی تو را اسیر یا آواره یا کشته می خواهند اما من به آنها می گویم شهیدم...

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.