ماه بالاي سرت بود، سرت بالا بود
کوچه ها ساکت و در سينه ي تو غوغا بود
«پيرهن چاک و غزل خوان و صراحي در دست»
سهمت از بزم فقط نان و کمي خرما بود
رفتي از ميکده تا مسجد و تکبير زدي
«معجز عيسويت در لب شکر خا بود»
«حالتي رفت که محراب به فرياد آمد»
سنگ از پشت نماز شب تو پيدا بود
«چه مبارک سحري بود و چه فرخنده شبي»
وَ چه بي ذوق جهاني که علي(ع) تنها بود!
عمق اين چاه کجا و غم اين آه کجا
که فقط آينه ي غربت تو زهرا(س) بود
«طاعت غير تو در مذهب ما نتوان کرد»
هرکه با حب تو آمد به ميان از ما بود
«مفلسانيم و هواي مي و مطرب داريم»
کاش يک گوشه از ايوان نجف اينجا بود