تو با چشم سیاهت تیره کردی بخت شعرم را

۲۰ شهریور ۱۳۹۴ | ۶۵۶ | ۰

این مطلب در تاریخ جمعه, ۲۰ شهریور,۱۳۹۴ در وبلاگ محمد میرزایی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.


نشستم تا بگویم شعرهای آخرم را هم
بریزم اشک های آخر چشم ترم را هم

که بودم؟ شاعری که شعرها بال و پرش بودند
تو سوزاندی مرا، آتش زدی بال و پرم را هم

بزن آتش بزن خاکسترم کن عشق کن، اصلا
رها کن در میان بادها خاکسترم را هم

تو با چشم سیاهت تیره کردی بخت شعرم را
نه تنها این غزل را، شعرهای دیگرم را هم

سپردم به فراموشی تمام حرف هایت را
تمام حرف هایی که زدی پشت سرم را هم

همین مرهم برای زخم های روح من کافی ست
که مایل می شود این روزها سمت حرم راهم




امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: ۲.۵ با ۴ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.