بارها وعده دادند دين ها
شک ندارند در آن يقين ها
با گل و سيب و قرآن مي آيي
مي گذاريم در هفت سين ها
مردگان زنده گردند اي کاش
يا بيايند دنيا جنين ها
مي کِشي دست بر روي عالم
مي شود پاک، چين از جبين ها
گفته اند آسمان مَرکب توست
شايد از ابر باشند زين ها
گنج ها ختم ِ رنج زمان اند
مي شود باز ، مشت زمين ها
تيغ بر نيش شان ، نوش بادا!
مارهايي که در آستين ها ...
کفّه هاي عدالت مساوي است
بين پايين و بالا نشين ها
مهرباني و در موسم تو
رسم، رحم است بر خوشه چين ها
عصر خوبي است عصر ظهورت
آرزو مي کنم بعد از اين ها -
تا دم ِ آخرم با تو باشم
از «قليلٌ مِن الآخِرين» ها
ذي قعده 1436 ه.ق